Reprinted from: Honar Nameh, University of Art, Tehran, Volume 6, No. 20, Fall 2003 (A brief of the article in English; complete text and photos are available in Persian.)
این مقاله و عکسها از "هنر نامه"، فصلنامه تخصصی دانشگاه هنر، باز نشر شده است
چکیده: «کارل گوستاو یونگ» در کتاب «روانشناسی و دین»، مطالعات خود را از اصل نرینه و مادینه و تقارن آنها بیان می کند. به اعتقاد یونگ، در بسیاری باورها، این فکر که یک اصل نر و یک اصل ماده، پهلو به پهلو در جسم واحد وجود دارد، بیان شده است. اغلب این مکاشفه روانی، به صورت زوج آسمانی یا ماهیت نر و ماده خالق مجسم می شد. در فلسفه کیمیاگری از «هرمافرودیت» (Hermaphrodite) (موجود نر و ماده توام) و «انسان درونی نر و ماده» (Androgyne) یا "موجود آدمی" (Homo Adamicus) سخن می رود، که «هر چند در ظاهر نر است، اما همیشه حوا یا زن خود را که در بدنش پنهان است، همراه دارد. (۵)» (تصویر ۲ ) بارزترین مثال تقارن نرینه - مادینه (هرمافرودیت) در میان ادیان قدیمی، که تا امروز دوام یافته است، شیوا خدای هندی است، که در حقیقت جمع این دو نیروی متضاد است و او را "خدای نیمه زن و نیمه مرد" (Ardhanaris vara) می خوانند (تصویر ۳). به طور کلی در مذهب هندی، تصور مذکر و مؤنث هم چون دو چیز، کیفیتی است مانند توهم دو گانگی بدن و روح، ماده و انرژی. اندیشه و ایده نرینه - مادینه توأم، مثل آنچه در تصویر میبینیم (شیوا - شاکتی)، بر کلیت روانی و وجودی دلالت دارد (۶). تقارن نرینه - مادینه و تکمیل یکی با دیگری را، در این اندیشه هنری به خوبی می توان ملاحظه کرد. شاکتی (S’akti)، نیروی خلاقه شیوا، یا به عبارتی همسر اوست. ۲ - هرمافرودیت تاجدار، از یک کتاب خطی، که بوسیله توماس آکویناس نوشته شده است. یکی دیگر از پندارهای قدیمی بشر درباره ایزدی است، قادر متعادل، آفریننده و همه دانا، که در ادیان ابتدایی و در ادیانی که تحت عنوان "چند خدایی" طبقه بندی شده اند، مشاهده شده است. این ایزد متعال، که دارای قدرتی خاستگاهی است، جهان، زندگی و انسان را آفریده است، اما مطابق همین اسطوره ها، گاه به دلایل متفاوت، پس از آنکه کار جهان را به سامان رسانید، زمین را رها کرده به رفیع ترین طبقه ی آسمان می رود و تکمیل آفرینش را به پسران خود یا الوهیتی دیگر وا می گذارد. (۷) نظیر چنین اسطوره، ای در بین النهرین، مصر و یونان مشاهده شده است. در بین النهرین، «آنو» (Anu)، در مصر، «رع» (Re) و در یونان، "اورانوس" خدایانی هستند، که از جنبش ها و فعالیت های روزانه برکنارند. در برخی دوره ها، حتی نام این خدایان در متون، کمتر ذکر شده است. مثلا «آنو»، از قدیمی ترین ایزدان بین النهرین است، که نام او به معنی «آسمان» است و پیش از هزاره چهارم قبل از میلاد ظاهر شده است، اما در دوره ی تاریخی تا حدی انتزاعی می شود و پرستش او به سختی ادامه می یابد. جای او را «انلیل» (Enlil) یا «بل» (Bel) پسرش می گیرد. وی که ایزد طوفان و باروری است، همسر مادر کبیر (Great Mother) - که اغلب با نام «بلتو» (Beltu) یا «بلیت» (Belit) «بانو» دیده می شود - است . به نظر می رسد، این موجودات متعال، که پیوسته اهمیت دینی خود را از دست می دهند، جای خود را به موجودات الهی عینی تر و پویاتر، که به انسان نزدیک ترند، نظیر ایزدان خورشیدی و ایزد بانوان كبير، می سپرند . مثلا «بعل» و «عشتر» عبرانی ها، امور مربوط به باروری، ثروت و وفور زندگی را زیر نظر دارند و خلاصه ایزدانی هستند، که به زندگی اعم از گیاهان، گله ها و دام ها، و زندگی انسان جلال و برکت می بخشند. اما مطابق این اسطوره ها، این ایزد بانوان و ایزدان، تنها می توانستند زندگی را دوباره تولید کنند و فراوانی بخشند، اما نمی توانستند کیهان و جامعه انسانی را از بحرانی عظیم نجات بخشند. (۸) ۳ - پیکره توأمان شیوا - شاکتی. نیمی مذکر، نیمی مؤنث کشف کشاورزی، بیش از هر عامل دیگری، زمینه را برای ظهور ایزد بانوان کبیر و همسرانشان فراهم می کند. اغلب، خاک نمایانگر زمین و مادر، و آسمان، نمایانگر پدر آسمانی و همسر الهه بزرگ یا الهه زمین، و باران، نماد ازدواج مقدس میان زمین و آسمان است. (۹) در همین زمان، در میان مردم کشاورز مراسم "ازدواج مقدس" با تشریفات ویژهای، در کنار دیگر آیین های باروری انجام می شود. اغلب، ازدواج مقدس به صورت آیینی، به وسیله شاه و ملکه یا روحانیون زن و مرد نمایش داده می شد. اما در همین دوران، در بسیاری از فرهنگ ها، خدای ترینه به جایگاه فروتنانه تری نزول می کند، زیرا ایزد بانوی کبیر، به تنهایی باروری جهان را تضمین می کند. همسر ایزدبانو، جای خود را به پسرش می دهد، که گاه معشوق وی هم هست. نمونه ی بارز این ایزدان، که در حقیقت نمود زندگی گیاهی هستند، "تموز" (دموزی)، «آتیس» و «آدونیس» است که به شکل دوره ای می میرند و دوباره زنده می شوند. (۱۰) در سطرهای بالا به اختصار به تقارن نرینه - مادینه (هرمافرودیت) و نمونه هایی از این پدیده و همچنین به خدایی متعالی در میان تعدادی از اساطیر اشاره کردیم. اما دو دسته اساطیر مذکور، تنها نمونه های اساطیر نیستند. «میرچا الیاده» در کتاب "اسطوره، رؤیا، راز"ر به این نکته مهم اشاره می کندر که در دوره ی پارینه سنگی، یعنی در طلوع فرهنگ و آغاز جوامع بشری، ازدواج کیهانی، یا آن گونه که در سطور قبل ذکر شد "ازدواج مقدس" برای بشر ابتدایی موضوعی غیر قابل درک بوده است (۱۱). "الیاده" سپس فرضهای متفاوتی را پیش می کشد، اعم از خدایی یکتا، که همه چیز را از هیچ آفرید و حتی همسر و فرزندانش را خود خلق کرد. سپس به موجود دو جنسی اشاره می کند. اما سرانجام این طور نتیجه می گیرد، که احتمالا دین نابی (دینی خاص) وجود نداشته و شاید در کنار عقیده به یک وجود متعال، که می توانسته در شکل جانوری تجلی یابد، سایر باورهای دینی حفظ شده است (۱۲). "الیاده" در همین کتاب، وجود دوره ی مشخصی با عنوان "مادر سالاری" را، مورد تردید قرار می دهد و می نویسد:” ... ما نمی دانیم آیا مادر سالاری هرگز به صورت چرخه ی مستقل فرهنگ وجود داشته است یا نه - به کلامی دیگر، آیا هرگز مرحله ی معینی در تاریخ انسان بوده، که با استیلای مطلق زن و دینی منحصراً زنانه مشخص می شده است؟ گفتن اینکه گرایش ها یا تمایلات مادر سالارانه در برخی از آداب و رسوم دینی و اجتماعی آشکار است، به احتیاط نزدیک تر است . درست است که برخی از ساختارهای اجتماعی برای نمونه نسب رحمی، بومیت مادری، دایی سالاری و زن سالاری اهمیت اجتماعی، قانونی و دینی زن را نشان می دهد، اما اهمیت به معنی چیرگی مطلق نیست.” (۱۳) در همین زمینه، "الیزابت بادنتر"، محقق معاصر و صاحب نظر در تاریخ مناسبات میان زن و مرد، معتقد است در نخستین جوامع بشری، نه مادر سالاری و نه پدر سالاری حاکم نبوده است. زن و مرد، پیش از تاریخ و در آغاز تاریخ، وظايف و مشاغل مختلفی داشتند؛ اما همکار و مکمل هم بودند و بر اثر تعاون و تشریک مساعی، مناسبات متعادلی بین آنها پدید آمده و استحکام یافته بود. به عقیده ی او، زن و مرد هر یک توانایی خاصی داشتند، که برای تأمین معاش ضروری بود. بدین صورت که زنان به گردآوری خوراک و مردان به شکار می پرداختند. اما در دوران پس از گردآوری خوراک و شکار، یعنی در عصر نوسنگی، زن قدرت و شان والایی کسب می کند. زیرا در این دوران، کار زن، کشاورزی و وظیفه مرد، شکار یا اهلی کردن حیوانات بوده است. پس زن به مقتضای وظایف خود، مادر و سرور طبیعت شناخته می شود و کیش پرستش زن ایزدان از همین جا رواج می یابد. اما رواج کیش پرستش "الهه مادر"، در سراسر شرق میانه در آن روزگار، بدین معنی نیست، که نظام مادر سالاری قدرتمندی حاکم بوده و مردان جز قوت لایموت نصیبی نداشته اند. بلکه برعکس ، به احتمال قوی مردان صاحب قدرت سیاسی بوده و در اعمال قدرت اقتصادی نیز با زنان شریک بوده اند. اما آنچه پیداست، دوره ی نوسنگی، دوران فرمانروایی مادر است و در فاصله ی میان عصر پارینه سنگی و عصر مفرغ، دوره ی اعزاز ارزشهای مردانگی نیست و فقدان خدایان نرینه قدرتمند، در اساطیر باقیمانده از این دوران، دلالت بر این معنی دارد. "بادنتر"، سپس اشاره می کند، که در این دوران زن سلطنت می کند نه حکومت. (۱۴) چنانچه در سطور بالا دقت کنیم، می بینیم" الیاده" از استیلای مطلق زن سخن می گوید؛ در حالی که "الیزابت بادنتر" معتقد است، در دروه ی مورد نظر، زن سلطنت میکند نه حکومت. مقصود آن است، که وقتی از «مادر سالاری» سخن می گوییم، نباید آن را با «پدرسالاری»، که به مفهوم سلطه مرد و محدود کردن زن است - یکی بپنداریم. در ضمن به یاد بیاوریم، که نخستین دهکده ها و مردم کشاورز - بنا به نظر اغلب محققان و آن گونه که از سرانجام این جوامع بر می آید - همه ی این جوامع صلح جو، تقریباً بدون استثنا، به وسیله ی اقوام مهاجم و جنگجو نابود شدند. اغلب این فرهنگ ها در اطراف دهکده های خود حتی حصار نداشتند. مانند همه ی تمدن های فلات ایران (پیش از ورود آریایی ها)، تمدن دره سند در هند، کلیه تمدن های آسیای مرکزی و تمدن اژه ای ... مردمی صلح جو و با خوی آرام بودند، که غالباً اشتغال آنها رشد و توسعه ی کشاورزی و سایر امور زندگی و سازندگی بوده; و چنین روحیه ای بیشتر موافق روح مادر سالارانه است. «الیاده» نیز در همان کتاب "اسطوره ، رؤیا ، راز" تصریح می کند، که اعتقاد به خدای متعال، "بدان معنا نیست، که چیزی درباره ایزد بانوی بزرگ زمین و باروری جهانی نمی دانستند" و اضافه می کند: «بر عکس در بازمانده های دوره ی پارینه سنگی در آسیا و اروپا، مجسمه های استخوانی بسیاری یافت شده، که نمایانگر ایزد بانوی برهنه ای است، که به احتمال زیاد پیش گونه ایزد بانوهای بی شمار باروری بوده است، که در همه جا پس از دوره ی نوسنگی پیدا شده است. از سوی دیگر می دانیم، که ایزد بانوی مادر از متعلقات جوامع کشاورزی نیست. آنها تنها پس از اختراع کشاورزی به موقعیت ممتاز خود دست یافتند. ایزد بانوهای کبیر برای قبایل شکارچی نیز آشنا بودند. (۱۵) مارسل گرانه، محقق برجسته در فرهنگ چین، معتقد است جهان بینی مادر سالارانه به دنبال وضعیت دینی پدیدار شد، که نه مادر سالارانه و نه پدر سالارانه بود. "گرانه" این وضعیت را "جنبه ی خنثای مکان مقدس" می نامد، که به عقیده او نوعی قدرت دینی تفکیک ناشده است، که خاستگاه تمام تجلی های بعدی و پشتیبان آن ها بود. بر خلاف "ادوارد شاوانس"، که معتقد بود تجسم خاک همچون "ایزد بانوی بزرگ زمین"، پدیده ای نسبتاً اخیر است. پژوهشهای "کارل هنتز" نیز مؤید همین نظر است. وی اسطوره های مربوط به ماه و آب را جزء جدایی ناپذیر دین "زمین مادر" می داند. (۱۶) نیروی زنانه مقدس: همان گونه که در آغاز ذکر شد، نسبت دادن جنسیت - اعم از ذکور و تأنيث - به تجلی های نیرو یا نیروهای مقدس، عملی است که در تاریخ بشریت سابقه طولانی و مداوم دارد. غالباً چنین تجلیاتی «مؤنث» یا «زنانه» نامیده شده اند؛ زیرا عمل آن ها به طریقی با وضع جسمانی یا حتی فعالیتهای فرهنگی زن تشابه دارد، به ویژه اگر به مفهوم "بارداری" یا زهدان مربوط باشد، که با باروری دانه ها در زمین مشابه است. به طور کلی تشبیه کردن کارکرد طبیعت از حیث باروری، رشد و تغذیه و بقای حیات با فعالیت های زن، تمام عرصه های طبیعت را به مرور در برگرفته است. در حقیقت ممکن است تمام قلمرو طبیعی، هم چون «زن» درک شده باشد. این امر حتی در تجربه های معاصر، زمانی که از "مادر طبیعت" سخن گفته می شود، قابل تشخیص است. در ذهن بشر اولیه، بارداری زن، با بارداری و باروری دانه ها در زمین همانند شده، که دانه ها را در زهدان خود می پروراند، تغذیه می کند و پناه می دهد؛ درست همانگونه که مادری، شیر و آغوش خود را چون پناهگاه به فرزندش پیشکش می کند. آن نیروی پنهان طبیعت نیز، که با تغییر و دگرگونی همراه است، به "زن" یا نیروی مؤنث نسبت داده شده به ویژه اگر تغییرات دوره ای و تناوبی باشند؛ مانند تغییرات دوره ای و ماهانه زن یا بزرگ شدن شکم هنگام بارداری و یا رشد او از کودکی به دوره ی بلوغ و کمال و سپس جایگزین شدن دوره پیری همراه با شلی وسستی به جای دوره ی طراوت و استحکام دوره جوانی. به همین نحو، تغییراتی که روی مواد بیرونی صورت می گیرد، می تواند مؤنث باشد. مانند مراقبت زن از فرزندش، که او را به وجودی در خود کامل تبدیل می کند، یا در روندی که زن مواد و مصالح خام را به غذا یا لباس تغییر میدهد؛ یعنی عملی که مادر طبیعت انجام میدهد. بدین ترتیب نمادهای زنانه و ایزدبانوان، بویژه در سازمان های مذهبی فرهنگ های باستانی غلبه داشتند. اهمیت آنها در میان جوامع کشاورز و بقایای مردم شکارگر محرز است . (۱۷) علاوه بر دریافت طبیعت، چون نیروی باروری و خلاق و رشد یابنده و پناه دهنده و تغذیه کننده و ارتباط آن با نیروی مؤنث، بسیاری از مردم، جهان "طبیعی" را به عنوان مجمع الکواکبی از نیروها و واقعیاتی، که هم انسان ها را محدود می کند و هم فرصت های آنها را "مقدر" می سازد، درک کرده اند. غالباً نیروهای مقدر در طبیعت، نیز چون «زن» فرض شده، مؤنث تلقی شده اند. اریخ نیومان در مطالعه عظیم خود، در روانشناسی تحلیلی، از سمبل ها و خدایان مؤنث تحت عنوان «مادر کبیر» (۱۹۶۳) به دو منظر بنیادی و اساسی از قدرت زنانه، که چنین سمبل ها و خدایانی ارائه می دهد، اشاره می کند. از طرفی این قدرت، سرچشمه است و به شکل های چندگانه زندگی پیشرفت و رشد می دهد و از سوی دیگر اشاره به قابلیت رشد و دگرگونی تدریجی و مداوم است. این دو منظر، یعنی سرچشمه زندگی بودن و قابلیت رشد و دگرگونی را می توانیم زنانه بدانیم. (۱۸) در پندار بشر اولیه، زمانی که طبیعت، مؤنث قلمداد شد، بسیاری مظاهر آن چون زمین، آب، غارها، ماه و... نیز مؤنث فرض شدند. اغلب این نیروها و قوای طبیعت در اساطیر ، سیمای ایزدبانوان و الهه ها را به خود می گیرند و تحت عناوینی چون «مادر کبیر»، «الهه بزرگ»، «الهه مادر»، «زمین مادر» و... صورت بندی میشوند. این تصورات اولیه راجع به بزرگ مادر یا مادر کبیر، که زاینده و نگهدارنده همه هستی و موجودات زنده است، نه تنها در اساطیر و نمادها باقی مانده و ریشه دوانیده است، بلکه به نظر محققان در ضمیر انسان امروزی نیز باقی است. زمانی که روانشناسی تحلیلی از تصویر نخستین "مادر كبير" سخن می گوید، در حقیقت به هیچ یک از تصاویر مشخص و خدایان مؤنث در اساطیر نظر ندارد، بلکه به آن تصویر درونی اشاره دارد، که همواره در ضمیر انسان و ناخودآگاه او حضور داشته و در رؤیاها و تخیلات و آثار هنری و ادبی تجلی یافته است . (۱۹) ویژگیهای عام نیروی مؤنث: نمونه "مادر کبیر" مطابق است با ایزد بانوانی، مانند «ایشتر» در بابل، «ایزیس» در مصر، «آستارته» در فنیقیه، «یو» و «دمتر» در یونان و بسیاری دیگر از الهه ها در فرهنگ های مشابه. اغلب در اساطیر، علاوه بر اینکه این الهه ها موكل باروری و مادر خدایان هستند، نماد باروری زمین نیز هستند. اما اندیشه ی دریا نیز، در کیهان شناسی باستان با همان دلالت ضمنی ظاهر می شود. به عقیده یونگ «مادر کبیر» بازنمایی واقعیت عینی طبیعت است. (۲۰) تاریخ ادیان، خدایان و الهه هایی را به ما معرفی می کند، که در میان آنها تجسم زمین، جای برجسته ای را اشغال کرده است. تجسم زمین در تمام موارد، نشانه های جنسیت زنانه و مادری را حمل میکرد. (۲۱) این امر، که زمین مؤنث فرض می شد، طبیعی بود. زمین زاینده و در عین حال گیرنده زندگی تصور می شد. چنانچه رسم پارینه سنگی تدفین مردگان به صورت خم شده، که تا دیر زمانی تا عصر نوسنگی و پس از آن ادامه یافت، نمادی از دراز کشیدن مرده در رحم مادر زمین، برای تولدی دوباره بود. در آن زمان، معمولاً بر روی جسد مردگان گردی قرمز (گل اخرا) می پاشیدند، که نمونه های بسیاری از این گونه تدفین، نه تنها در دوره پارینه سنگی، بلکه در ادوار نوسنگی و پس از آن نیز به دست آمده است. بسیاری عقیده دارند، که گرد قرمز، خون زایش، خون زندگی را بازنمایی می کند. همه این آداب به امید زندگی دوباره و باززایش از زهدان مادر زمین بود. در تاریخ اساطیر، بسیاری از الهه های بزرگ با زمین و باروری آن همراه هستند. در یونان «گایا» یا «یو»، «دمتر» و «پرسفون»، در هند «پرئیوی»، «سیتا»، «پارواتی» و «کالی دورگا» و «کوتلیکوی آزتک و نرتاس» توتنی( نژاد قدیم آلمانی) با زمین مربوط بودند. (۲۲) الهه بزرگ، اصطلاحی است متشابه برای الوهیت بخشیدن به قانون اصل مؤنث، به عنوان سرچشمه زندگی و باروری. (۲۳) (Great Goddess) در زبان فارسی، معانی کلمه «الهه» برابر است با ماه نو، آفتاب، مار ،بتان، پرستش، پرستیدن و عبادت . (لغت نامه دهخدا شماره مسلسل : ۸۶ . شماره حرف «الف» (بخش دوم) : ۱ ) كلمه «الاهة» نیز مترادف است با پرستش کردن، پرستیدن، پرستش، معبودیت، الهیه... مار، مار بزرگ، ماه نو ، هلال ،آفتاب، نامی است آفتاب را، بتان، بت (همانجا شماره مسلسل : ۱۱۳ شماره حرف «الف» (بخش دوم): ۲) كلمه ربة النوع نیز که اغلب مترادف با الهه به کار می رود، در لغت نامه دهخدا، به معنی فرشته است "که خداوند برای پرورش و حفاظت هر نوع از انواع نباتات و حیوانات و جمادات مقرر فرموده؛ چنانکه برای پرورش هر نوع، فرشته جداگانه ایست.» (همانجا. شماره مسلسل : ۱۰۸ . شماره حرف «ر»: ۳) الهه بزرگ، که اغلب مانند الهه زمین ظاهر می شود، غالباً به صورت باکره یا مادر نشان داده می شود و اغلب با مرده همراه است (۲۴) . به الهه، در عين حال که صفت هایی آمیخته با بخشندگی و دهش و فیض نسبت می دهند، صفت وقار و وحشت و ویرانی را هم نسبت می دهند. ممکن است شمایل یا تصویر او، با ونوس دومیلو مطابقت کند؛ حالتی آرمانی از زیبایی زنانه، یا همان قدر ممکن است اندیشه ناخوشی را بیان کند؛ لاغر و استخوانی، عجوزه ای زشت، که از نیش او خون می چکد. صریحاً در تاریخ بشر، الهه مادر به شکل و نمونه ای رمانتیک و احساساتی نیست؛ بلکه بیشتر ترکیب متضادی است؛ همچون بخشنده زندگی - که بسیار دیده شده - و همچون کسی که می تواند آنرا دوباره بگیرد. امتداد و پارادوکس امری جهانی است. از اسکاندیناوی تا ملانزیا و در سراسر شرق، الهه ها صریحاً با این خصوصیات غالب پرستیده شده اند، ترسانیده اند و (با پیشکش ها و قربانی ها، حتی قربانی های انسانی) تسکین داده شده اند. (۲۵) به طور عموم، این الهه های بزرگ، زن ایزدان باروری و نابودی و زایش و مرگ اند. در هند، الهه کالی، "مهربان و نیکخواه" نامیده شده، از سوی دیگر نمونه دهشت ناشی از مرگ است (۲۶). او که "سیاه مادر زمین" نیز نامیده می شود (و این عنوان ارتباط او را با زمین به خوبی نشان می دهد) و آیین او حتی با قربانی انسانی توام است، با تاریکی و مراسم نیایش اهریمن پیوند دارد. کالی، الهه سیاه، دارای پوستی سیاه، دندان های بلند و سیمایی ترسناک و آلوده به خون است و مانند شیوا سه چشم دارد، با چهار دست، که در یکی سلاح، یکی سر خون چکان یک غول و دو دست برافراشته برای تبرک نیایش کنندگان خود دارد. (۲۷) استر هاردینگ، از شاگردان یونگ، معتقد است که ماه در بسیاری از فرهنگ های کهن، رمز زن، و خورشید، رمز مرد است. و چون رمز زن، مانند هر رمزی دو پهلو است، زن ایزد ماه نیز، هم الهه ی عشق و باروری است و هم رب النوع مرگ و کین توزی ، هم سازنده و ویرانگر است و هم هستی بخش و هستی ستان (۲۸) چنانچه "هکات" (هكاته)، الهه یونانی، الهه ی باروری است و با ماه و جهان زیرین نیز ارتباط دارد. در شمایل نگاری، او را مار به دست تصویر کرده اند. در همین زمینه، "الياده" معتقد است، که مار از متعلقات الهگان بزرگ است. خصلت قمری مار (تجدید حیات دوره ای) با خصلت زمینی آن و زیرزمینی پیوسته است. به عقیده الیاده، در زمان مشخصی، ماه با زمین، که زهدان همه ی اشکال حیات تلقی شده، یکی می شود و الهگان بزرگ از خصایل مقدس ماه و خاک یکسان بهره مند هستند. ضمن آنکه، این الهه ها با مرگ و جهان زیرین پیوند دارند و مار جانور مردگان و مظهر روان مردگان است . (۲۹) احتمالاً، دوگانگی الهه مادر، در ارتباط با زمین و مرگ است. از گذشته های بسیار دور، همان گونه که در سطرهای قبل ذکر شد، مردم، مردگان خود را با آیین های ویژه ای به خاک می سپردند. احتمالا، این رسم از سویی با پدیده جوانه زدن و نیش زدن تخم و از سوی دیگر، با قول به تناسخ ارتباط دارد. اقوام اولیه، با ملاحظه اینکه دانه و بذری به ظاهر مرده، چون در خاک نشانده شد، دوباره در زمین جوانه می زند و سبز می شود، از راه قیاس، مردگان خود را به خاک می سپردند، تا زندگی نوینی (یا زادنی دیگر) برای آنها تدارک ببینند. (۳۰) ۴- پی یتا، میکل آنژ اما نمادهای دیگر در اساطیر و اعتقادات مردم، که برخی از روانشناسان بزرگ آن ها را مورد پژوهش قرار داده اند، مؤید این دوگانگی، در عین وحدت هستند. مثلا نمادهای «مادری» معمولاً با احساسات ناسازگار گرفته اند و اصطلاح «مادر وحشتـنــاک»، شکلی است که به مرگ اشارت دارد. به همین دلیل دکترین هرمتیک آن را به معنی "بازگشت به مادر" تعبیر می کند، که معادل مردن است. مثال بارز این مفهوم، کرکس است، که برای مصری های باستان یکی از نمادهای مادر بود، شاید به دلیل آنکه لاشه ها را می بلعید. (۳۱) دو جنبه ی متضاد «مادر» و «زمین» در شعر فارسی نیز راه یافته است هر جسد را که زیر گردون است مادری خاک و مادری خون است مادر خون بپرورد در ناز مادر خاک از و ستاند باز در این شعر هم به مادر زمین اشاره شده و هم مادر حقیقی، که خون خود را شیر کرده و به فرزند داده است. (از حاشیه هفت پیکر. مصحح وحید، ص ۳۵۲) در شعر دیگری آمده است بگذر از این مادر فرزندکش آنچه پدر گفت، بدان دارهش که مقصود شاعر، روزگار است! جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد در این شعر مراد رودکی از مادر، زمین است. (لغت نامه دهخدا شماره مسلسل: ۱۹۵، شماره حرف «م» بخش اول: ۱. ص ۲۰ و ۲۱) یونگ به پیکره ی مادری در سده شانزدهم اشاره می کند، که خدای تقدیر را بازنمایی می کرد. او همچنین به «پی یتا» اشاره می کند، که از سویی مرگ را و از سوی دیگر طرف خونسرد طبیعت را باز نمایی می کند (تصویر ۴ ).( ۳۲) تا کنون درباره زایندگی و مرگ و دوگانگی الهه بزرگ و مادر ازلی نوشتیم. در این زمینه، «مرگ»، که غالباً با نیروی مؤنث مربوط است، ما را بیشتر با جنبه ی اسرار آمیز و تاریک نیروی مؤنث آشنا می سازد. در کتاب "آیین ها و نمادهای آشناسازی"، میرچا الیاده، ضمن توضیح پدیده آشناسازی در میان اقوام به اصطلاح ابتدایی، اشاره به مرگی آیینی می کند، که زادن جدیدی را در پی دارد و می نویسد: "مرگ آشناسازی برای آغاز حیات روحی، شرط لازمی است. عملکرد این مرگ در ارتباط با نتیجه زادن در وضعی عالی تر، قابل درک است. چنانکه مرگ آشناسازی نماد تاریکی با شب کیهانی، با رحم زمینی، کلبه، شکم هیولای دریایی نشان داده می شود. تمام این تصویرها وضعی اجرایی، حالت پنهانی حیات (همان وضع هیولایی) نه نابودی مطلق (یعنی غیر از تصوری که عضو جامعه جدید از مرگ دارد) ارائه می دهند... این تصاویر و نمادها از قبل بر حیاتی جدید اشاره دارند.” (۳۳) در دنیای باستان قبر را مکانی مقدس می پنداشتند. تقدس گور، که بعداً به معبد انتقال داده شد، جزء جدایی ناپذیر آیین های وابسته به پرستش مکان است، که این پدیده ی یاد شده، با ایزدبانوان پیوندی ناگسستنی دارد. در چین باستان، گور نياكان، از دید بازماندگان، جایی مقدس برای برگزاری جشنهای جنسی و باروری بود و آن را مکانی از زمین می پنداشتند، که "نیروهای قدسی زاد و بوم" در آن جا ظاهر می شوند و بنابراین، مرگ در آن محل، به زندگانی دوباره و رستاخیز می انجامید. از سوی دیگر، در آیینهای رمزی، غار و شکفت و از راه قیاس، همه محل های تاریک، مترادف اندام زنانگی شده اند، که انعقاد اسرار آمیز نطفه در آن جا انجام می گیرد. از همین روست، که در آداب تشرف و رازآموزی (یعنی آیین های بلوغ یا گذر از یک مرحله به مرحله ای عالی تر در زندگی) نوجوان را در سن ترک گفتن آغوش خانواده و محفل زنانه، در محلی تاریک به حال خود رها می کنند، تا پس از "تولدی دوباره"، تبدیل به مردی بالغ و توانا به تولید مثل شود. مناسک گذر اغلب در محل های تاریک، که نمادی است از رحم زمینی و زهدان مادر کبیر، صورت می گیرد. حتی گاه نوآموز در تابوتی دراز می کشد. (۳۴) کلیه این محل ها، همان گونه که دیدیم، علاوه بر آن که با سردی، رطوبت، تاریکی و در نتیجه زهدان ارتباط دارند، محل مرگ (یا جایگاه مردگان) و در عین حال تولدی دوباره هستند. همین "جای تاریک"، در آداب و مناسک انجمن ها و جماعت های سری هم دیده می شود. در این موارد، "حجره تأمل" یا مراقبه ای هست، که طالب وصل به مقام و مرتبه ای در رازآموزی، در آنجا به تزکیه نفس خود می پردازد، تا در حقیقت انسانی نو زاده شود. (۳۵) بسیاری از الهه های جهان باستان، ملکه های جهان زیرین بودند. در جهان مدیترانه ای باستان، یک الهه - پرسفون یونان - اورنگ مردگان را با همسر خود شریک بود. اما در سومر باستان، ملکه جهان زیرین الهه ای تنها بود، یک بیوه، ارش کیگال مهيب. الهه ژرمنی، هل، نیز یگانه قانون گذار جهان زیرین بود. (۳۶) در مقدمه این گفتار، به «یین» و «یانگ»، در چین باستان اشاره کردیم. «یین»، همان گونه که دیدیم، با اصل مؤنث و سویه ی زنانه طبیعت مربوط بود. «یین» در حالت اسم، به معنی اصل مادینه یا منفی طبیعت، سایه، جنوب رودخانه، عضو جنسی مادینه و در حالت صفت، به معنی مادینه، زنانه، ابر آلود، تیره، سرد، افسرده، مخفی و مرموز بود. (۳۷) در زبان لاتینی واژه "آرچه” از واژه لاتینی "آرکا"، که لغت "آرکس" به معنی قلعه و حصار از آن مشتق شده، به معنی صندوق تابوت و گنجه است. از همین ریشه لغت "آرکتوم" است، یعنی جای تنگ و به هم فشرده و فعل "آرسره"، یعنی باز کردن، از هم گشودن، شکافتن و راندن، که شاید با ریشه یونانی "آرچ"، که از فعل "حکم راندن" به دست آمده، بدون ارتباط نباشد. جالب آنکه در اساطیر اروپایی، ملکه يا الهه اعظم، در عین حال ملکه مرگ (تابوت)، ملکه اسرار و رموز، ملکه باکره (که حافظ وجود خود است و مردمان را از نزدیک شدن باز می دارد و به دور می راند)، و ملکه ساکن، یا اسیر در دژ و باروی میانی، که در، یا مدخل آن تنگ است، نیز هست. (۳۸) در اعصار قدیم، تجاوز ناپذیر بودن شهرهای کهن، با بکارت الهه محافظ، همسان گرفته می شد. (۳۹) در اصل، بسیاری از شهرها و مکان ها در عهد قدیم، الهه ای محافظ و نگاهدار شهر داشتند. این شهرها، به تعبیری دیگر با الهه همسان بودند و ساحتی زنانه داشتند. الهه سیبل، که او را «مادر کبیر» و «مادر خدایان» می نامیدند و در سراسر آناتولی و بعدها در یونان و روم ستایش می شد، در شمایل نگاری یا تصویرها، غالباً در حالی که برجی بالای سر او قرار داشت، تصویر می شد، که نشانه حمایت این الهه از شهرها بود ( تصویر ۵). (۲۰) در مصر باستان، زمانی که اتحاد دو مصر علیا و سفلی صورت می گرفت، پادشاه خود را در پناه دو الهه، که مورد پرستش اهالی پایتخت های قدیم دو کشور بودند، قرار داد. یکی از این الهه ها، نخبت، الهه کرکس، ایزد بانوی حامی شهر "ال کاب" (مصر جنوبی) و دیگری اواجت، الهه مار و متعلق به شهر بوتو بود. (۴۱) تاج پادشاه، نیز ترکیبی از تاج قرمز دلتا و عمامه سفيد مصر عليا بود، در قسمت جلو نمادهایی از این دو الهه را حمل می کرد. (۴۲) بدین ترتیب «الهه بزرگ» یا «مادر کبیر»، که در برخی اساطیر زوجه ای آسمانی داشت، می توانست باکره هم باشد، همان گونه که در اساطیر دیده شده است. به علاوه، در پندار مردم باستان، همان قدر که طبیعت می توانست در پیکر مادر گونه ی یک زن الهه یا کاهنه ای مجسم شود، می توانست به صورت کلیسا، یک شهر یا ناحیه ای در آید. ۵- الهه سیبل. سنگ آهک. بقاز کوی روان مقدس زنانه و ناخودآگاه: در متنی صوفیانه متعلق به قرون وسطی، روان زنانه طبیعت، خود را بدین گونه مجسم می کند: "من گل صحرایی و لاله ی کوهیم. من مادر عشق زیبا و ترس و دانش و امید مقدسم... میانجی عناصرم، و یکی را با دیگری سازگار می سازم، گرم را سرد و سرد را گرم می کنم، آنچه را که خشک است، تر می کنم و برعکس، آنچه را که سخت است، نرم می سازم... من در کشیش، قانون؛ در پیمبر، کلام؛ و در خردمند، اندرزم. من خواهم کشت و برای زنده بودن خواهم ساخت و هیچ کس نیست، که از دست من نجات یابد.” (۴۳) در دین زرتشتی، این اعتقاد وجود دارد، که وقتی روان از محل قضاوت بیرون می رود، راهنمایی به پیشواز او می آید. نسیمی خوشبو و دوشیزه ای، که زیباتر از او هرگز کسی ندیده است، از راستکاران استقبال می کند. روان (مرده)، که مبهوت زیبایی اوست، می پرسد، که او کیست و از کجا آمده است؟ آن دوشیزه پاسخ میدهد که "من همان وجدان توام". این دوشیزه زیبا مظهر اندیشه، گفتار و کردارهای آن روان است. اما در مورد بدکاران، بوی ناخوشایند و عجوزه ی برهنه ی پیری، که به صورت نفرت انگیزی دچار عیب است، به استقبال می آید. (۴۴) به عقیده یونگ، خصوصیات روان زنانه، که در روح مردان ممکن است متجلی شود، عبارت است از احساسات و حالات عاطفی مبهم، حدس های پیشگویانه، پذیرا بودن امور غیر منطقی، احساس خوشایند نسبت به طبیعت، قابلیت عشق شخصی و رابطه او با ضمیر ناخودآگاه. به نظر یونگ تصادفی نیست، که در زمان های قدیم، از کاهن ها برای کشف اراده الهی و برقراری ارتباط با خدایان استفاده می شد. (۴۵) مثلا کاهنه و پیشگوی معبد دلفی به نام «پی تیا» یک زن بود. (۴۶) نمونه ای شایان ذکر از تصویر باطنی زنانه، در شمن های اسکیمو و برخی قبایل قطب شمال یافت می شود. برخی از آنها لباس های زنانه می پوشند و یا تصویر سینه بر جامه های خود نصب می کنند، تا بتوانند با طرف زنانه خود، که آنها را قادر می سازد، با جهان ارواح (ناخودآگاه) مربوط شوند، به درمان بیماران یا سایر اعمال بپردازند. (۴۷) در طریقه گنوسی، ملکه های اعلا عبارت اند از سوفیا (جاویدان خرد)، باربلو، مریم روح القدس و... که همه زن هستند، زیرا زن مانند فرشتگان در عرفان فلوطین، بر خلاف مرد، دارای دو طبیعت است، که همان طبایع دوگانه نماد است؛ یعنی سازنده و آفریننده معناست و هم نگاهدار و محمل (زهدان) آن معنا. پس به ویژه زن یا مادینگی، میانجی و دستگیر و شفیع می تواند بود. چون در عین حال فعال و منفعل است. افلاطون با تصدیق و تأیید نقش میانجیگری، مبلغ همین فکر بود. شکینه یهود نیز مظهر رمزی دیگری از همین زن آسمانی و لاهوتی است. اینکه زن و نیروی مؤنث به صورت فرشتگان ظاهر می شود و در حقیقت با شهود ارتباط می یابد، نه تنها در اساطیر تجلی یافته، بلکه ، همان گونه که دیدیم، در ادیان به همین صورت مجسم شده است. در پدیدارشناسی "گاستون باشلار"، این نکته در مسیحیت مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. به عقیده باشلار، در قلمرو کیهان، نماد نمایشگر وحدت عالم کبیر با عالم صغیر است، که مادیت و روحانیت آن دو، متقابلا یکدیگر را تکمیل می کنند و از لحاظ انسان شناسی، نماد به معنی هم زیستی و هم بودی زن و مرد است و این همان مکالمه عاشقانه روح (آنیموس)، یا به تعبیر یونگ و باشلار، نیروی (مذکر) با فرشته ای است که بر او نازل می شود. بنا به عقیده باشلار، بر ذهن روشن و دانشمند خردگرای نرینه جان ، آنیما چون فرشته ای مادینه فرود می آید، که نقش میانجی و شفیعی تسلی بخش را داراست. فرشته رحمت (مادینه) با او به گفتگو می نشیند و موجب می شود، که ذهن علمی، برادروار با جهان پیرامون پیوند یافته و هماهنگ شود. نماد جهان با عالم صغیر مربوط است و هوش یا مکاشفه، که هسته عالم صغیر است، با آنیما ، که نماد - مام همه نمادهای تخیل است، ارتباط دارد. پس آنیما فرشته ای است، که به خیال پرداز جان می بخشد و او را به سخن گویی و امی دارد. (۴۸) پس یکی دیگر از ویژگی های روان زنانه، ارتباط با ناخودآگاه و اسرار است. همان گونه که دیدیم، روان مقدس زنانه در اساطیر، با مکانهای تاریک و رمز آمیز، در عین حال سرد و مخفی ارتباط داشت. این مکان های تاریک، با زهدان زمینی و از این طریق با زایش و باززایش (زندگی دوباره) مربوط بود. از سوی دیگر، مکان های تاریک در اساطیر، جایگاه مردگان و سرزمین مرگ و جهان زیرین است. بدین ترتیب، آیا نمیتوان ارتباط نیروی مؤنث با ناخودآگاه و شهود را، با صفت اصلی روان مقدس زنانه، که ارتباط با زهدان و مکان های تاریک و جهان اسرار آمیزی، که هم زهدان است و هم جایگاه مردگان، ارتباط داد؟ شواهد و اساطیر بسیاری این ارتباط را تأیید می کنند. بسیاری از آیین های اسرار در عهد قدیم، با نیروی مؤنث پیوسته بود. اسطوره یونانی دمتر - پرسفونه، اساس «اسرار الوزیس» است، که سرود هومر برای دمتر، بر همین اساس سروده شده است. در اسطوره مذکور، هر دو الهه (مادر و دختر)، با زمین و رشد غلات و گیاهان و از سوی دیگر با جهان زیرین پیوند دارند. اتحاد این دو الهه در اسطوره مذکور و سرنوشت آن ها، اساس مذهبی سری به نام "اسرار الوزیسی" را بنیاد نهاده است. گفته می شد، که دمتر خود این اسرار را به راز آموزان تعلیم می دهد. ( ۴۹) در هند نیز در "طریق دست چپ" یا (واماکارا)، آیین های سحری و سری نقش اساسی دارند و ظاهرا زنان در این طریق نقش مهمی ایفا می کنند. (۵۰) هم چنین در «تانتریسم» (۵۱) هندی، پدیده "کوندالینی"، که در حقیقت اشاره به نیروی خلاقیت شاکتی است - که اساساً مؤنث است - با ناخودآگاه مربوط است. مطابق تانتریسم، نیروی سرشار کوندالینی در مرکز یا پایه وجود ما، چون مار خفته ای به خود پیچیده و در حالت سکون و نهفتگی محض به سر می برد. این مار با ریاضت تانترا بیدار شده، به تدریج سر بر می افرازد و حلقه های خود را می گشاید و در حین گسترش عمودی خود، مراکز دیگر روانی را بیدار می کند. کوندالینی، نیروی متعالی (پارا ساکتی) است، که در مخفی ترین مرکز ناخودآگاهی موجود در انسان، در پایه ستون فقرات خفته است. الهه ای نیرومند و تواناست، که او را به شکل ماری ماده نشان می دهند. بیداری این مار خفته، که مظهر ناخودآگاهی است، به جرقه برق آسا تعبیر می شود. کوندالینی به محض آنکه به مدد ذکر و تنظیم تنفس بیدار شد، پنجاه حلقه خود را می گشاید و پس از عبور از مراکز گوناگون، به "نیلوفر هزار گلبرگ" می رسد. نیلوفر را می شکافند، ضمایم را از خود دور می سازد و نیروی سرشار ناخودآگاهی را در عرصه ابراگاهی مستهلک میکند و این همان مرحله ای است، که یوگی در آن به آگاهی نهایی می رسد. (۵۲) جمع بندی: از گذشته های دور، بشر به پدیده های پیرامون خود از منظر جنسیت می نگریست. در پندار بشر، برخی پدیده های طبیعی مؤنث و برخی مذکر بودند. تجلی این دیدگاه را می توان در برخی زبان ها مشاهده کرد، که برخی حروف مذکر و گروهی مونثند. در بعضی زبان ها، علاوه بر دو جنس یاد شده، جنس خنثایی هست، که در مورد کودکان و دوشیزگان به کار می رود. یک نمونه ی قدیمی نشان دهنده این دیدگاه "یین و یانگ" چینی است، که اولی مؤنث و دومی مذکر است. «یین» دارای صفاتی چون تاریکی، سردی و انفعال است و یانگ، روشنی، گرما و فاعلیت است. این دو در عین حال که متضادند، مکمل یکدیگرند و همدیگر را کامل می کنند و یکی بدون دیگری کامل نیست. مفهوم نر و ماده توأم (هرمافرودیت) بویژه در ادیان هندی باقی مانده است. نمونه "شیوا - شاکتی" از این قبیل است. تفاوت "شیوا - شاکتی" با "یین - یانگ" چینی، مخصوصاً در آن است، که در نمونه هندی شاکتی اصل مؤنث، فعال و آفریننده است و شیوا خدای منفعل است. این بینش، که در برخی از ادیان ادامه یافته است، در تصاویری باقیمانده از قرون وسطی هم دیده می شود. (به تصاویر رجوع کنید) در برخی اساطیر، از خدایی متعال نام برده می شود، که پس از خلقت جهان، دست از فعالیت می کشد و به اعماق آسمان می رود. این خدای مذکر، اغلب همسری دارد، که الهه زمین است. به نظر می رسد، که در دوره کشاورزی، قدرت آفرینش و بازتولید جهان، به این الهه یا پسر خدای متعال واگذار می شود. اما اساطیر بسیاری نیز وجود دارند، که در آن ها، الهه بزرگ یا مادر کبیر، به تنهایی جهان را خلق و باززایش می کند. مادر کبیر يا الهه مادر يا الهه بزرگ، هم زندگی بخش و تغذیه کننده و بخشنده است و هم الهه مرگ و ویرانی و وحشت است. به عبارت دیگر، "مادر کبیر" جمع خواصی متضاد است، که در شمایل "مادر وحشتناک" متجلی می شود و شمایل آن در قرون وسطی دیده شده است. "خواص مادرانه"، که جمع دو صفت متضاد است، احتمالاً با ویژگیهای "طبیعت"، «روزگار» و «زمین» مربوط است. از گذشته های دور، بسیاری از جلوه های طبیعت، به دلیل شباهت به وضع جسمانی و فیزیکی زن و حتى وظایف زن، مؤنث تلقی شده اند. بنابراین، جلوه هایی از طبیعت، که با زهدان، زایش، بارداری و باروری، تغییرات ادواری، رشد و دگرگونی و تغییر، تغذیه و نگاهداری و درعین حال مرگ و باززایش و نیز "نیروهای مقدر"، که فرصت های بشر را "تعیین" می کنند، پیوسته هستند، مؤنث فرض شده اند. به این ترتیب، ماه، آب ها، جهان زیرین (و از این طریق همه شکاف ها و غارها)، تقدیر و خود طبیعت، ساحتی مادرانه دارند و در اساطیر در پیکر الهه ها و ایزد بانوان تجلی می یابند. در اساطیر «مادر کبیر» یا «الهه بزرگ»، اغلب مادر خدایان و از این طریق سامان دهنده جهان و زندگی است. بسیاری از الهه های بزرگ با «زمین» پیوند دارند، که در بیشتر اساطیر ملل مختلف، ساحتی مادرانه دارد. اندیشه «دریا» یا هر گونه حضور "مشیمه"، که با زایش و خلقت مربوط است، با نیروی مؤنث پیوسته است. ماه نیز، به دلیل تغییرات تناوبی و ارتباط با سردی و رطوبت و نمناکی، اغلب مؤنث است. چنانکه بسیاری از الهه های باروری، الهه ماه نیز هستند. از سوی دیگر، ماه به دلیل ارتباطش با باروری (زیرا ماه در ذهن بشر با رطوبت همراه بود) و تغییر ادواری و محاق او، با جهان زیرین پیوسته است. پس هم زمین و هم ماه به طریقی با جهان زیرین پیوسته اند و از همین طریق زمین و ماه، با مرگ و از سوی دیگر با زایش و امید به زندگی دوباره، همراه هستند. همه ی این ویژگیهای متضاد، در وجود الهه های بزرگ تجلی می یابند. پس "الهه مادر" در تاریخ ادیان، شکلی مهربان یا رمانتیک و احساساتی نیست، بلکه شکلی پیچیده و چندگانه و ترکیب متضادی است، از صفات خوب، چون بخشندگی و فیض و صفتهای متضاد آن، یعنی وحشت و ویرانی و مرگ. در سراسر جهان باستان، بشر به الهه های مادر، القابی چون «روزی ده»، «مادر همه چیزها»، «مادر همه خدایان»، «بانوی وحوش» (۵۳) ، «بانو» و ... داده است؛ در عین حال برای جلب قدرت فيض او، قربانی های حیوانی و حتی انسانی پیشکش کرده است. زهدان - جهان زیرین که با الهه زمین پیوسته است، با زایش دوباره و مرگ مربوط است. به همین جهت، قبر جای مقدسی بود، که در برخی ملل قدیم، آیین های باروری را در آن مکان اجرا می کردند. دیدیم که بشر هر جای تاریک را زهدان مادر زمین می پنداشت، که در عین حال با جهان زیرین پیوسته بود. زهدان که باززایش در آن صورت می گرفت، با گور همسان پنداشته می شد، که انجام اعمال آیینی باروری در آن مکان موجب شده باروری جهان تضمین شود. چنانچه زمین، غارها، شکاف ها و گورستان مؤنث تلقی شوند، می توان نتیجه گرفت، که به طور کلی مکان و هر چه بدان وابسته است، ساحتی مادرانه و زنانه دارد. پس شهرها نیز به همین طریق مؤنث هستند. در بسیاری اساطیر، ایزد نگاهبان شهر، یک الهه - غالباً باکره - است. از همین رو، تجاوز ناپذیری شهرها (و حفظ آن از دشمنان) با بكارت الهه نگاهبان، همسان پنداشته می شد. در شمایل نگاری، الهه های بسیاری را می شناسیم، که تاجی به شکل بارو و شهر بر سر دارند و الهه محافظ و نگاهبان شهر هستند. از سوی دیگر، ارتباط نیروی مؤنث با مکان های زیرزمینی اسرار آمیز (که به ناخودآگاه شبیه است) تاریک و سرد، ارتباط روان مقدس زنانه را با شهود و ناخودآگاه می رساند. در دورانهای اولیه، آیین های سری ویژه زنان وجود داشت، که اغلب زنان در آن ها در حالتی سکرآمیز و بی خویشی قرار می گرفتند و هدف، فراخوانی و کمک گرفتن از نیروهای نهانی و شهود و یکی شدن با ذات کیهانی بود. عملی که در سده های بعدی، در آیینهای اسرار ادامه یافت. به همین جهت، در اساطیر "ایزد تقدیر"، اغلب زن است. هم چنین پیشگویی کردن، اغلب وظیفه کاهنه ها بود. در قبایل اسکیمو، شمن ها با پوشیدن جامه زنانه، به فراخوانی طرف مؤنث خود می پردازند، که با اسرار پیوند دارد. در "تانتریسم" هندی، این نکته با پدیده کوندالینی که نیرویی مؤنث است، ادامه یافته است. در ادیان الهی فرشتگان، زن هستند، که به طریقی با الهام پیوند دارند. در تاریخ اسطوره، همه خصوصیاتی که نام بردیم، چنان به هم پیوسته و در هم تنیده اند، که اغلب به دشواری می توان کارکردها و خصوصیات مختلف و پیچیده نیروی مؤنث را از هم تفکیک کرد. در این گفتار، بسیاری از ویژگیهای روان مقدس زنانه را نام بردیم و به بعضی اشاره کردیم و چه بسا پیوندها و نکته های دیگری که ناگفته باقی ماند. این گفتار تنها ذكر كلیات را مد نظر داشت. تفصیل پیوند هر یک از پدیده ها با روان مقدس زنانه، چون زمین، آب، ماه ،درختان، شب و سایر پدیده ها و ویژگیهایی که ذکر شد، به گفتارهای جداگانه ای نیازمند است. پانوشت ها ۱ - لوى استروس - مالينوفسکی و ... جهان اسطوره شناسی ، ترجمه جلال ستاری، تهران، نشر مرکز چاپ اول ، ۱۳۷۷ ، ص ۷۸ و ۷۹ ۲ - بارنز و بکر، تاریخ اندیشه اجتماعی (از جامعه ابتدایی تا جامعه) جدید، جلد اول، ترجمه جواديوسفيان - علی اصغر مجیدی، تهران ، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۵۴ ، ص ۵۸، ۵۹، ۶۱،۶۰ ۳ - ژان پیر بایار، رمز پردازی آتش۳ ترجمه جلال ستاری، تهران، نشر مرکز چاپ اول. ۱۳۷۶ ، ص ۲۴۶ ۴ - پیشین ، ص ۷۲ ۵ - کارل گوستاو یونگ، روانشناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، تهران ، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم، ۱۳۵۴ . ص ۱۳۶ ۶- داریوش شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند (جلد اول)، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، ۲۵۳۶، ص ۲۵۸-۲۵۷ ۷- میرچا الیاده، اسطوره، رؤیا، راز، ترجمه رؤیا منجم، تهران، انتشارات فکر روز، چاپ دوم، ۱۳۷۵ . ص ۱۳۷ ۸ – همان جا، ص ۱۴۲ ، ۱۳۹ ، ۱۴۰ ۹ - همان جا، ص ۱۴۱ (۱۰) S. G. F. Brandon. A dictionary of comparative religion. Charles Scribner's Sons. New York, 1970, 9. 283 ۱۱ - پیشین، همان منبع، ص ۱۴۲،۱۴۱ ۱۲- در این زمان نقش مرد یا حیوان مذکر، در بارداری زنان یا حيوانات ماده برای بشر ناشناخته بوده است. ۱۳- در این باره به صفحات ۱۷۸ ، ۱۸۰ و ۱۸۲ "اسطوره ، رؤیا، راز" مراجعه کنید. ۱۴- همان منبع . ص ۱۸۲ – ۱۸۳ ۱۵ - جلال ستاری، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۳ ، ص ۵ الی ۸ ۱۶- میرچا الیاده، همان منبع ، ص ۱۷۸ ۱۷ - همان منبع، ص ۱۷۳ (۱۸) Nancy E. Auer Falk. «Feminine Sacrality». Mircea Eliade. The Ency. op religion. Vol.5. Macmillian Pub. Company. New York. London. 1986. p.303 ۱۹- همان منبع، ص ۳۰۳ ۲۰ - شهلا لاهيجي، مهرانگیز کار، شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش از تاریخ و تاریخ، تهران، انتشارات روشنگران، چاپ اول، اسفند ۷۱، ص ۸۹ (۲۱) J. E. Cirlot. A dictionary of symbols. Forward by Herbert Read. Second Edition. Routledg. London. 1971. P. 132. (۲۲) The Ency of World religion. Printed in Hong kong. 1975. P. 19. (۲۳) همان منبع S.G.F. Brandon, Page 252 (۲۴) همان منبع، ص ۳۱۲ (۲۵) همان منبع، ص ۳۷۵۲ (۲۶) پیشین، همان منبع، ص ۱۹ ۲۷- میرچا الیاده، رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، ۱۳۷۲ ، ص ۳۹۲ ۲۸- ورونیکا ایونس، شناخت اساطیر هند، ترجمه با جلان فرخی، تهران ، انتشارت اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۳، ص ۱۷۱ ۲۹- جلال ستاری، همان منبع، ص ۱۷۸ ۳۰ - میرچا الیاده، رساله در تاریخ ادیان ، ص ۱۷۲ - ۱۷۳ ۳۱- م لوفلر - دلاشو، زبان رمزی افسانه ها، ترجمه جلال ستاری، تهران، انتشارات توس، چاپ اول، بهار ۶۴ ، ص ۱۰۳ ۳۲ - همان منبع، ص ۲۱۸ ۳۳ - همان منبع، ص ۲۱۸ ۳۴- میرچا الیاده، آیین ها و نمادهای آشناسازی، ترجمه نصر الله زنگوئی، تهران، انتشارت آگاه ۱۳۶۸ ، ص ۱۷ – ۱۸ ۳۵- م لو فلر، دلاشو، همان منبع ص ۱۰۴،۱۰۲،۱۰۱ ۳۶- همان ، ص ۱۰۵ ۳۷- Nancy E. Auer Falk. p.304-305 ۳۸- بارنز و بکر، همان منبع ، ص ۷۱ ۳۹- م لوفلر، دلاشو، همان منبع ، ص ۹۴ ۴۰-J.E.Cirlot. p.132 ۴۱- سعید فاطمی، اساطیر یونان و روم یا افسانه خدایان، جلد اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ ، ص ۴۰ ۴۲- اتین در یوتن - ژاک و اندیه، تاریخ مصر قدیم، ترجمه احمد بهمنش، تهران، دانشگاه تهران ۱۳۴۷ - ۱۳۴۶ - ص ۱۳۸ ۴۳- Richard Patrick. All coloured book of Egyptian mythology. Octopus book. Hong Kong. 1972.p.4-5 ۴۴-G.E.Cirlot p.132 ۴۵- کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبل هایش، ترجمه ابو طالب صارمی، تهران، کتاب پایا، چاپ دوم، زمستان ۵۹ ، ص ۲۹۲-۲۹۱ ۴۶- جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار - احمد تفضلی، تهران، کتابسرای بابل، نشر چشمه، چاپ دوم ۱۳۷۱ ، ص ۹۹ ۴۷- پیشین، ص ۲۸۱ ۴۸- Nancy E.Auer Falk. P.306 ۴۹- کارل گوستاویونگ، انسان و سمبل هایش، ص ۲۸۱ ۵۰ - م لوفلر، دلاشو، همان منبع، ص ۲۶ الی ۲۸ ۵۱ - پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، جلد اول، ترجمه احمد بهمنش، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶، ص ۳۳۶، ۲۲۳، ۲۲۴ ۵۲ - جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، ۷۰، ص ۲۸۱ ۵۳ - آیین تانتریسم در هند در قرن ۴ میلادی پیدا شد و در قرن ۶ در شئونات مختلف عبادی، فلسفی، اخلاقی و هنر رخنه کرد. (داریوش شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند. جلد دوم، ص ۶۳۳) پیروان تانترا، برای مقابله با عصر تاریکی (کالی یوگا) ریاضت و تفکر محض را نفی کرده و جهان را انکار نمی کنند. به نظر آن ها، تنها با بیدار کردن انرژی کیهانی، که در تن انسان نهفته و واداشتن آن به صعود و یکی شدن با خودآگاهی ناب، می توان به رهایی دست یافت. به عقیده الیاده، این آیین رهایی از طریق اتحاد شیوا - شاکتی به دست می آید. شیوا در این آیین، خودآگاهی ناب منفعل است. بیشتر محققان "تانترا" را بازگشت به دین "الهه مادر" می دانند، که در دوره پیش از تاریخ در هند متداول بود. زیرا نقش اصل مؤنث و شاکتی در این آیین بسیار مهم است. (میرچا الیاده، اسطوره، رؤیا، راز ، ص ۱۴۷ ، ۱۵۳ -۱۵۴) ۵۴- داریوش شایگان، همان منبع، ص ۷۱۴ - ۷۱۵، ۲۳۹ ، ۲۴۲ ،۲۴۰ ۵۵ - «بانوی و حوش» یا «بانوی حیوانات»، یکی از کارکردها و القاب الهه های بزرگ است و دلالت بر همراهی الهه با یک یا چند حیوان دارد. در این باره می توانید به مقاله ای از همین نگارنده با عنوان "بانوی حیوانات انگارهای ما قبل تاریخی" مراجعه کنید، که در هنر نامه شماره ۱۶ ، پاییز ۱۳۸۱ ، سال پنجم به چاپ رسیده است. فهرست منابع ۱- استروس، لوى - مالينوفسكي و ... جهان اسطوره شناسی، ترجمه جلال ستاری، ۱۳۷۷ ۲- الیاده، میرچا، آیی نها و نمادهای آشناسازی، ترجمه نصر الله زنگویی، ۱۳۶۸ ۳- الیاده میرچا، رساله در تاریخ ادیان، ترجمه رؤیا منجم، ۱۳۷۲ ۴- الیاده میرچا، اسطوره رؤیا راز، ترجمه رؤیا منجم، ۱۳۷۵ ۵- ایونس ورونیکا، شناخت اساطیر هند، ترجمه باجلان فرخی، ۱۳۷۳ ۶- بارنز و بکر، تاریخ اندیشه اجتماعی، جلد اول. ترجمه جواد يوسفيان - علی اصغر مجیدی، ۱۳۵۴ ۷- بایار - ژان پیر، رمز پردازی آتش، ترجمه جلال ستاری، ۱۳۷۶ ۸- دریوتن، اتین - واندیه، ژاک، تاریخ مصر قدیم، ترجمه احمد بهمنش. ۱۳۴۳ – ۱۳۴۶ ۹- ستاری، جلال، سیمای زن در فرهنگ ایران .۱۳۷۳ ۱۰ - شایگان داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند. ۲۵۳۶ ۱۱ - فاطمی سعید، اساطیر یونان و روم یا افسانه خدایان، ۱۳۴۷ ۱۲ - گریمال، پیر، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمه احمد بهمنش، ۲۵۳۶ ۱۳- لاهیجی، شهلا، کار ، مهرانگیز، شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ، ۱۳۷۱ ۱۴ - لوفلر ، م - دلاشو، زبان رمزی افسانه ها، ترجمه جلال ستاری، ۱۳۶۴ ۱۵ - ناس، جان، تاریخ جامعه ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت، ۱۳۷۰ ۱۶ - هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران . ترجمه ژاله آموزگار - احمد تفضلی ۱۳۷۱ ۱۷ - یونگ، کارل گوستاو، روانشناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، ۱۳۵۴ ۱۸- یونگ کارل گوستاو انسان و سمبل هایش، ترجمه ابوطالب صارمی، ۱۳۵۹ ۱۹- Auer Falk. Nancy.E. «Feminine Sacrality». Eliade. Mircea. The Ency. op. religion. Vol.5. 1986 ۲۰ - Brandon. S. G. F. A dictionary of comparative religion. 1970 ۲۱ - Cirlot. G. E. A dictionary of symbols. 1971 ۲۲- Patrick, Richard. All coloured book of Egyptian mytholology. 1972 ۲۳ - The Ency. of World Religion. vol. 5. 1975
|
© Copyright Caroun.com. All rights reserved.