Reprinted from: Honar Nameh, University of Art, Tehran, Volume 4, No.12, Fall 2001 (A brief of the article in English; complete text and photos are available in Persian.)
این مقاله و عکسها از "هنر نامه"، فصلنامه تخصصی دانشگاه هنر، باز نشر شده است
چکیده: در عصر یخبندان، که گیاهان خوراکی نایاب شده و خوراک انسان به شکار جانوران محدود بود، زندگی انسان سخت و طاقت فرسا بود. در شرایط سرمای سخت و فقدان تغذیه ی متنوع، مرگ و میر کودکان زیاد بود؛ در نتیجه، زاییدن بچه های سالم اهمیت حیاتی داشته است. چنانچه، در میان پیکرک های این عصر، بسیاری از آن ها - از جمله پیکره ی مشهور «ونوس ویلندورف» - باردار هستند. به همین دلیل، برخی از محققان ساخت آن ها را مربوط به مخاطرات و نگرانی های زاییدن بچه، که در موقعیت طاقت فرسای عصر یخبندان خیلی اهمیت داشته می دانند و عقیده دارند، که به دلیل اهمیت افزایش جمعیت، استخدام یاریها و حمایت های فوق طبیعی از میان این پیکره ها تعجب آور نیست. (۲) در دوره ی معاصر، نیز در میان اقوامی که هنوز به شیوه ی ماقبل تاریخی زندگی می کنند، از جمله لپ ها (Lapps)، که در اقامتگاه هایشان (نواحی شمال سوئد، نروژ فنلاند و شوروی سابق) گورهای خرس به دست آمده و آیین های شکار خرس هنوز در میان آنها رایج است، اعتقاد به مادر-الهه های زایشی رواج دارد. استیاك ها (Ostiaks) و ياكوت ها ( Yakuts )، که در سیبری زندگی می کنند؛ پیکره های زنانه ای از چوب صنوبر و اشنگ می سازند، که Dzuli نامیده می شوند و معتقد هستند، آن ها بنیانگذار نوع بشر و حامی خانواده و طایفه هستند. آن ها، پیکره ها را در کلبه ای که تحت حمایت Dzuli است، می گذارند و وقتی که از شکاری موفقیت آمیز بر می گردند، مقداری از گوشت، چربی و غضروف را به پیکره ها تقدیم کرده و اورادی را تکرار می کنند: «ما را سالم نگهدار»، «کمک کن شکار بیشتر به دست آوریم». (۳) اما در میان پیکره ها، تعدادی باردار نیستند. به طور کلی، تعداد زیاد آن ها (پیکره های مؤنث)، در قیاس با پیکره های مذکر، نشان اهمیت و ارج زنان در میان انسان های نخستین است. عده ای از محققان، آن ها را مربوط به سازندگان غیر مهاجری می دانند، که به خانوار و وابستگی خونی از طریق مادر وابسته بودند. (۴) به علاوه، وجود ثابت زنان در اقامتگاه ها - در حالی که مردان اغلب به مدت طولانی به دنبال شکار روان بودند - ممکن است، موجب افزایش مقام و موقعیت زنان شده باشد. اما وابستگی خونی از طریق مادر، که باعث استحکام خانواده و خانوار می شد، تنها دلیل اهمیت زنان نبود. نقش زن، چون زاینده، نگاهدارنده و نگاهبان آتش، پرستار کودکان و پیران و سروسامان دادن به سایر امور خانوار و اقامتگاه، از دلایل دیگر اهمیت و بزرگی مقام زن در گذشته است. در سیبری، از زن، همچون «زن فرزانه» یا شمنكا (Shamanka) یاد می شود، که قدرت روحانی او صید را حمایت می کند. (۵) سخن در مورد نقش و اهمیت زنان در دوره ی ما قبل تاریخ فراوان است، که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. نکته ی اساسی آن است، که ساخت پیکرک های مؤنث از دوره ی پارینه سنگی متأخر آغاز شده و در اعصار بعد، تا شروع دوره فلز ادامه می یابد. ساخت پیکره های زن، به ویژه در عصر نوسنگی افزایش یافته و در دوره ی كالكولیتیک (مس - سنگ) و عصر مفرغ (برنز) ادامه می یابد و در پایان دوره اخیر، در اغلب سرزمین ها رو به افول می گذارد. میرچا الیاده نیز، در این باره مینویسد: «... در بازمانده های دوره ی پارینه سنگی در آسیا و اروپا، مجسمه های استخوانی بسیاری یافت شده، که نمایانگر ایزد بانوی برهنه ای است، که به احتمال زیاد، پیش گونه ی ایزد بانوان بی شمار باروری بوده است، که در همه جا پس از دوره ی نوسنگی پیدا شده است. از سوی دیگر، می دانیم که ایزد بانوان مادر، از متعلقات جوامع کشاورز نیست. آن ها تنها پس از اختراع کشاورزی، به موقعیت ممتاز خود دست یافتند. ایزد بانوان کبیر برای قبایل شکارچی نیز آشنا بودند ...» (۶) بنابراین، پیکره های مؤنث، که در زیر به تفصیل به شرح تعدادی از آن ها از عصر پارینه سنگی نوین خواهیم پرداخت، نه تنها در دورانی طولانی - از عصر پارینه سنگی تا آغاز عصر فلز - در سرزمین های وسیعی از جمله اروپای شرقی و غربی، فلات آناتولی، بین النهرین و فلات ایران و تمدن عیلام، آسیای مرکزی، تمدن دره ی ایندوس و سرزمین های اژه ای و ... ساخته می شدند، بلکه در میان قبایل شکارچی و به ویژه کشاورزان شناخته شده و رایج بودند، که به نظر اکثر محققان، پیش گونه و نمودی از نقش ازلی زن و مادر هستند. «هنگامی که روانشناسی تحلیلی از تصویر نخستین، یا از نقش اولیه ی مادر کبیر سخن می گوید، نه بر هیچ یک از تصاویر مشخص موجود در زمان و مکان، بلکه بر تصویری درونی، که در روان انسان در جریان است، اشاره دارد.» بنابر این، پیکره های مؤنث را می توان، نمود «نقش اولیه ی اصل مادینه ی هستی» دانست، که بنا به روانشناسی تحلیلی از روند پرتحرک روان سرچشمه گرفته و بیان نمادین آن، از ضمیر ناخودآگاه بشر خبر میدهد (۷)، که ناشی از شأن مادرانه ی زن در جوامع فوق است. تعداد تندیس های مؤنث یافت شده از این دوره، چنانکه خواهید دید، بسیار است، که در زیر به چند نمونه ی شاخص از آنها خواهیم پرداخت. تندیس های کوچکی از زن در فرانسه و روسیه کشف شد، هیاهوی بسیاری پیرامون آنها برخاست. اکتشاف های بعدی در ایتالیا، آلمان، مجارستان، بلغارستان، یونان و از جنوب تا شمال روسیه، پیکره های دیگری را آشکار کرد. (۸) جنس اغلب این پیکره ها، از استخوان، سنگ خارا یا سفال است و تعدادی نیز به صورت کنده کاری و نقش برجسته هستند. تعدادی هم از حکاکی روی سنگهای نرم یا روی عاج ماموت به وجود آمده اند، که غالباً بين ٤ تا ۲۲ سانتی متر ارتفاع دارند. اما بلندای اکثر آنها از ۲۲ سانتی متر کمتر است. (۹) پیکره های فوق، که در پهنه ای وسیع از سیبری تا دامنه های پیرنه (ارتفاعات حد فاصل میان فرانسه و اسپانیا) یافت شده اند، احتمالاً در فاصله ی ۲۳۰۰۰ الی ۲۵۰۰۰ ق. م به وجود آمده اند. (۱۰) بیشتر پیکره های زن، از دوره ی پارینه سنگی متأخر (شاید بیش از دو سوم از همه)، در روسیه یافت شده اند. در کوستینکی (Kostienki)، نزدیک Voronezh در دن، چهل و سه پیکره و در مالتا (Malta)، در سیبری، حدود بیست پیکره به دست آمده است. محل های مهم دیگری هم از این حيث وجود دارد. مثلا گاگارینو (Gagarino)، در دن و یلیسویچ (Yelisevici)، که اقامتگاه های دائمی یا نیمه دائمی شکارگران بودند. این مردم، ماموت را بیشتر از حیوانات دیگر شکار می کردند و حتی در ساخت خانه هایشان، از استخوان ماموت استفاده می کردند، زیرا در توندرا، الوار و تیر کمیاب بود. (۱۱) نکته ی مهم در مورد پیکره های عصر پارینه سنگی، آن است که اغلب زنان را بازنمایی کرده اند. در یک آمارگیری از مجموع پیکره های به دست آمده، پنجاه و پنج پیکره از زن ،در مقابل تنها پنج پیکره مرد یافت شده است. این پنج پیکره هم، فاقد غنای فرهنگی هستند. (۱۲) آمار دیگری، پیکره های زنانه را بیش از شصت عدد ذکر می کند. به طور کلی، با ملاحظه ی تصاویر و پیکرک های زن از این دوره، می توانیم آن ها را به دو گروه تقسیم کنیم: دسته ای که به صورت کنده کاری یا نقش برجسته (bas - relief) ، بر تخته سنگ ها هستند. دوم، پیکره های مستقل و همه جانبی (round). در دسته ی اول، تصویر زن غالباً به دو صورت نشان داده شده است: تعدادی در حالت نیمرخ و برخی از روبه رو. هر گروه از این تصويرها، مقام، موضع، زمان و محل استقرار خاص خود را داشته و در سیر زمان، به علایم استعاری و تجریدی جداگانه ای بدل شده اند. (۱۳) پیکر زن از نیمرخ، اغلب بدون سر و پای کامل بوده، زن را در حال خم شدن یا تعظیم نشان می دهد (تصویر ۱). این نوع تصاویر، بر سقف و دیوار غار، نیز صفحه های بزرگ و کوچک شاخی اجرا شده و احتمالاً متعلق به ماگدالنین (١٤) هستند. در محلهای دیگر این تصاویر با تصویر حیوانات همراه شده اند. تصویر از روبه روی پیکر زن، چندان فراوان نیست و فقط چند نمونه از آن یافت شده است. این گونه تصاویر نیز، معمولاً بر دیوار غار یا صفحه های بزرگ و کوچک بوده، اغلب به فرهنگ ماگدالنین تعلق دارند. آن ها معمولاً به صورت نقش برجسته و حکاکی بوده، به تندیس سازی نزدیک هستند. (۱۵) یکی از مشهورترین آن ها، که شاید اولین نقش برجسته ی حقیقی در جهان است، موسوم به «ونوس لاسل»، در پناهگاهی صخره یی، به همین نام، در دوردنی (فرانسه) - محلی که در زمان های مختلف، طی آخرین یخبندان ها، به طور مکرر، به وسیله ی انسان مسکون شده بود - یافت شده است (تصویر ۲). از لاسل پیکره های دیگری هم به دست آمده، اما بهترین آن ها، که هنوز به طور عمودی، در جای اصلی خود قرار داشت، همین پیکره ی مشهور ونوس لاسل است، که احتمالاً متعلق به دوره ی میان گراوتین و سولوتره آن (۱۶) بوده و طول آن ٤٤ سانتی متر است. پیکره از روبه رو، حکاکی شده است، با سری که به راست برگشته و فاقد چهره است. دست چپ را روی شکم قرار داده و با دست راست شاخ یک گاو کوهان دار را نگه داشته و آن را به طرف صورتش بالا برده است. ران، كفل ها و شکم بسیار متورم بوده، اغلب محققان آن را باردار توصیف کرده اند. پیکره در اصل به رنگ قرمز (۱۷) رنگ آمیزی شده بود، که هنوز هم ردی از آن باقی مانده است. (۱۸) نکته ی مهم در این نقش برجسته، که آن را از سایر نمونه ها متمایز و پیچیده تر می کند، شاخی است، که پیکره به دست دارد. انسان نئاندرتال در شاپل اسنت (Chapelle aux-Saints )، عاج ماموت را در گودالی دفن می کرد. در برنو (Brno)، انسان نژاد ساپین، عاج ها را در بستری از اکر قرار می داد. این اعمال تجلی اولیه ی یک باور بود، که با شاخ ها ارتباط داشت و به موجب آن، سر یک عنصر مولد بود. سرچشمه ی مایع بارور کننده و شاخ ها، تمرکزی از ماده ی زندگی یا روح بود. ایده هایی شبیه به این، در اسکاندیناوی، ایران، یونان، فلسطین و سرزمینهای سلت رایج بود. قدرت فیزیکی و توانایی تکثیر کنندگی (تولید مثل) حیوانات شاخدار، که به ویژه در اقتصاد شکارگری قدیم بسیار اهمیت داشت، از آن ها نمونه هایی از قدرت و توانایی باروری ساخت. در جوامع کشاورز نیز، همانندی شاخ ها با شیارهای زمین شخم خورده و منظری نمادین از شخم زدن، هم چون باروری زمین - مادر ما را به این باور که شاخ در گذشته ی دور، در زمانی طولانی با نیروی جنسی ارتباط داشت، راهنمایی می کند. به علاوه، شکارگران و زارعان حتماً می دانستند، که رشد شاخ ها و شاخ های فرعی، با دور جنسی حیوانات ارتباط دارد. گذشته از این، ما «شاخ فراوانی» (۲۰) را داریم، که سرچشمه و مبداء همه ی مخلوقات تازه تولد یافته بود و میوه ها و خود آن، تجسمی بود از قدرت تولید و باران بارور کننده. (۲۱) اما گذشته از شاخ، برهنگی نیز نیرویی سحرانگیز است. جنگجویان سلت، هنگام جنگ، برهنه می شدند، برای اینکه به مصونیت فوق طبیعی دست یابند، و بومیان استرالیا، همزمان اجرای جشن ها و اعمال آیینی برهنه می شدند . (۲۲) پس در لاسل، دو نشانه ی مؤثر و قوی را مشاهده می کنیم: زن برهنه و شاخ فراوانی. در این تاریخ هنوز بسیار زود است، که به دنبال محراب یا قربانگاه بگردیم. اما لاسل، مطمئناً بعضی از نشانه های یک محراب را در خود جمع دارد. به طور کلی، تعداد نقش برجسته ها، به مراتب کمتر از پیکره های مستقل و همه جانبی است و در مقایسه این دو دسته با هم، نقش برجسته ها واقع گراترند و احتمالاً مربوط به دورانی قدیم تر هستند. در میان پیکره های مستقل و همه جانبی، چند نمونه سر زن به دست آمده، که آن ها را می توان شاهکار هنری نامید، که اجرای عالی و مهارت سازندگان آن ها را نشان می دهد. یکی از آنها چهره ای کنده کاری شده از عاج ماموت است، که در ۱۹۵۲ در کلبه ای در دلنی و ستونیک، در چک اسلواکی پیدا شد و دارای طرحی اکسپره سیو و یکی از ماهرانه ترین حکاکی هاست (تصویر ۳). این تندیس کوچک، که فقط ٤٨ میلی متر ارتفاع دارد و دارای ساختی عالی است، در حدود ۲۳۰۰۰ سال ق. م ساخته شده و متعلق به فرهنگ گراوتین است. بینی کشیده، خط منحنی و ناراست پیشانی و سمت چپ صورت که کج به نظر می رسد - شاید برای نشان دادن آسیب عصبی - سیمایی تک به این تندیس می بخشد. (٢٤) نوشتیم، که پیکرک های مؤنث بسیاری از کوه های پیرنه تا سیبری از عاج، استخوان یا سنگ یافت شده است. این پیکرک ها را تحت عنوان «ونوس» دسته بندی کرده اند. بسیاری از این پیکرک ها - به ویژه در غرب اروپا - پیش از آنکه روشهای حفاری به قدر کفایت پیشرفت کنند، کشف شدند. بنابراین تعیین تاریخ دقیق ساخت بسیاری از آنها غیر ممکن است. محققان از طریق قیاس با پیکره هایی که بعداً یافت شدند، تاریخی نسبی برای بسیاری از آنها تعیین کرده اند. در فرانسه، علاوه بر تعدادی نقش برجسته، پیکره های همه جانبی ای نیز به دست آمده، که یکی از جالبترین آن ها، پیکره ای است از سیروئیل (Sireuil) در دوردنی، که در مدخل یک غار کوچک یافت شده و متعلق به فرهنگ گراوتین است (تصویر ٤). ارتفاع آن، که از کربنات (calcite) ساخته شده، ۳۵/۸ اینچ است. انحنای زیادی، که به بدن پیکره داده شده، به آن سیمای خاصی بخشیده است. (۲۵) سر آن گم شده و اعضای بدن (دست و پاها) به طور غریبی از رشد بازمانده اند. اما تناسبات و اندازه های تنه دراز شده و کپل های بزرگ آن، دختران جوان بوشمن های امروزی را به خاطر می آورد. برای بوشمن ها، هوتنتوت ها (Hottentots) و بعضی مردمان دیگر، ذخیره کردن چربی زیاد در کپل ها، امری زیبا و سودمند است. پاهای پیکره سوراخ شده اند، که نشان می دهد، از آن چون آویز استفاده کرده اند. احتمال دارد، ران های کوتاه پیکره، به اقتضای آویختن آن و در واقع تسهیل حمل آن بوده، یعنی چیزی کاملاً جمع و جور، بدون آنکه شکستنی باشد. اثر در خور توجه دیگری از لاسپگو (غاری در Haut - Garonne)، در فرانسه به دست آمده، که از عاج تراشیده شده و در بخش هایی از آن به شدت اغراق شده است (تصویر ۵). پیکره، که در یک آتشدان (اجاق) یافت شد، احتمالاً به زمانی حدود ۱۸ الی ۲۰ هزار سال ق. م تعلق دارد. (۲۶) بخش پایین پا، کار نشده و در یک نقطه خاتمه یافته است. صورت تخم مرغی شکل بدون، جزئیات بوده و دست ها روی سینه، که بیش از اندازه در آن ها اغراق شده و روی شکم آویزان هستند، قرار دارند. این اثر، که از رئالیسم فراتر رفته، یک شیء با ارزش از عصر پارینه سنگی است. (۲۷) این پیکره، نه از روی نادانی یا عقیم ماندن کوشش هنرمند، بلکه با انتخابی آگاهانه ساخته شده است. صافی پشت پیکره ممکن است ناشی از شکل عاج باشد و یک نوع پیش بند در پشت پیکره دیده می شود. «ونوس لاسپگو» در عین زیبایی، بیشتر انتزاعی است، که با شکل های هندسی دایره، شکل های تخم مرغی و بیضی و مخروط ها ساخته شده و دارای نوعی ساختمان هندسی است. (۲۸) این پیکره با اغراق و تأکید بر ران، شکم و سینه ها، نمود یک ایده ی آغازین از باروری است. شکل انتزاعی آن، خبر از آیینی بودن آن می دهد. آیینی، که با بزرگداشت نیروی زایندگی مربوط است. یکی از مشهورترین پیکره های به دست آمده «ونوس ویلندورف» است، که از جنوب اطریش امروزی به دست آمده و قدمت آن به سی تا بیست و پنج هزار سال قبل می رسد (تصویر ٦). (۲۹) جنس این پیکره از سنگ آهک و ارتفاع آن ۱۱ سانتی متر است. (۳۰) این پیکره، که در ۱۹۰۸ یافته شد، یک زن چاق و خپله را - که احتمالاً باردار است - نشان می دهد. پیکره، که گویی حالتی مجذوب و در خود فرو رفته دارد، در عین حال دارای قدرتی حیاتی (۳۱) و نمونه ایده باروری می باشد. سر پیکره دارای تزئیناتی است، که در میان بسیاری از این پیکره ها، استثناست. دست ها باریک و مختصر نشان داده شده و روی سینه ها قرار دارند. حالتی، که در پیکره انتزاعی لاسپگو نیز دیده می شود. مانند پیکره های قبلی، این یکی هم فاقد چهره و پاست. در اصل «ونوس ویلندورف» نیز مانند ونوس لاسل، با قرمز رنگ شده بود، که آثار آن هنوز باقی است. پیکره های دیگری در ایتالیا یا حدود آن یافت شده اند، که یک نمونه از آن ها، پیکره ای مارپیچ مانند و چاق است، که در ساوینیانو Savignano نزدیک Modena به دست آمده و دارای کپل ها و لگن خاصره برجسته و سینه های بزرگ و شکم بر آمده است، که احتمالاً زن بارداری را نشان می دهد (تصویر ۷). سر، و از سوی دیگر پاها، به طرف یک نقطه باریک می شوند. بر روی سر، یک روسری یا پوشش مخروطی دیده می شود. (۳۲) سطح پیکره ناصاف است، که به دلیل ماده سازنده آن می باشد. پیکره های دیگری در گریمالدی (منتون) ،ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیا، در اطراف دریای مدیترانه، یافت شده اند، که یکی از آن ها در غار ریویرا به دست آمده و در ناحیه کپل ها چاقی اغراق آمیزی را به نمایش می گذارد، که Steatopygous نامیده می شود و به طور کلی به زنان بوشمن امروزی شباهت دارد (تصویر ۸). در شرق اروپا، یافته ها ادامه دارد. از استراوا پترکوویچ Ostrava Petrkovice در چک اسلواکی، فرهنگ گراوتین، یک پیکره کوچک زن، فقط به اندازه ٤/٥ سانتی متر، کنار یکی از آتشدان ها، زیر یک دندان آسیاب ماموت یافت شد، که سوای یک آسیب کوچک، تقریباً کامل است. (تصویر (۹) در این اثر زیبا و فاقد پا و سر، که به طرزی خارق العاده واقع گراست - و حتی می توان آن را با آثار کلاسیک یونان - مقایسه نمود، کیفیتی ناهموار و خشن دیده می شود، که به اقتضای جنس پیکره از سنگ هماتیت شده است . (۳۳) در چک اسلواکی، در دلنی و ستونیک، پیکره دیگری در ۱۹۲۵ پیدا شد (تصویر ۱۰). جنس آن، از گل پخته و پودر استخوان است و مانند پیکره قبلی، در یک اجاق بزرگ افتاده بود، که این نکته را، که پیکره درون یک ساختمان قرار داشته، حتمی می کند. این پیکره هم، فاقد چهره، مو، دست و پاست و ساده شده و نمودار گونه (Schematized) است و مانند پیکره های پیشین، برسینه ها شکم و لگن خاصره و ران ها - با اغراق در نمایش آنها - تأکید شده است. یک خط دلبخواهی دوره پیکره - زیر شکم - کشیده شده؛ پاها نیز، با شیاری از هم تفکیک شده اند. این تندیس، با سیمای خاص خود، مسلماً بیشتر ابزاری آیینی بوده است، تا بازنمایی از روی طبیعت. (۳۴) این نکته، که شماری از پیکره ها داخل یا نزدیک اجاق پیدا شده اند، ممکن است اهمیت و معنی خاصی داشته باشد؛ مانند پیکره های گلی دلنی و ستونیک، استراواپتر کوویچ و بعضی پیکره ها از کوستینکی و لاسپگو. در میان مردم باصطلاح بدوی، اغلب زنان سازنده و نگهدارنده آتش هستند. گویی آتش در تصرف آن هاست، که نقشی بسیار با اهمیت، به ویژه تا پیش از کشف ساختن آتش است. بنا به موقعیت، آتشی به وسیله مردان برگرفته و به اردوگاه حمل می شد، تا به وسیله زنان روشن نگهداشته شود. بنابراین زن - حامی آتش - خانواده را حمایت می کند و مرکز اجتماع گردآورنده می شود. بعدها، او به کشف شیمی پختن آغاز می کند. در میان مردم آینو Ainu - که با شکارگران پارینه سنگی مشابهت دارند - مشابه با لپ ها Lapps (۳۵)، الهه اجاق به اعلا درجه مورد احترام و بزرگداشت است. او را چون زن پیر مهربانی مجسم می کنند. سمبل او، عصایی از تراشه های چوب است، که بالای اجاق قرار می گیرد. او، امور شخصی خانواده را می داند و به دعاها و تقاضا های آنها توجه داشته و رسیدگی می کند. چنانچه هستیا (۳۶) Hestia نیز - به نظر هرودت - یکی از کهن ترین خدایان یونان بود، حتی کهن تر از پرومتئوس. (۳۷) از دلنی و ستونیک، هم چنین پیکره هایی یافت شده، که به شدت غیر شخصی و شماتیک هستند (تصویر۱۱)، و نیاز به تبدیل چیزها، به ایده ها، و عمومی کردن آن ها را، در یک سبک خالص نشان می دهند. این قبیل اشکال کوچک عاجی، حقیقتاً ابزارهایی از یک آیین هستند، که در آن ها اندیشه خوراک و تغذیه، چون چیزی غیر شخصی بازنمایی شده است. در این پیکره، که شکلی عصامانند دارد، تنها به نمایش سینه ها در آن اکتفا شده و بر روی بدنه آن، نقش هایی رسم کرده اند. (۳۸) در اوکراین، نزدیک تامبف، در گاگارینو، نیز پیکره هایی بدست آمده، که یکی از آن ها موسوم به «ونوس گاگارینو»، از برخی جهات، یادآور ونوس ویلند ورف است (تصویر۱۲). سر آن کمی به طرف پایین خم شده و دست های نازک، روی سینه های بزرگ قرار دارند. این پیکره هم فاقد چهره و پاست. پرداخت حالت دست ها به یک شیوه، در ونوس ویلندورف و لاسپگو در غرب اروپا و ونوس گاگارینو در شرق اروپا امری شگفت آور است. حالت رمزی و درونگرای پیکره ها نیز مشابه است. جنبه آیینی پیکره های فوق، به ویژه زمانی که آن ها به انتزاع نزدیک می شوند، آشکار می گردد. (تصویر ۱۳) به این اشیاء کوچک انتزاعی، که گاه حتی به نشانه نزدیک می شوند، به زحمت می توان اثر هنری گفت. گاه، تنها بر کپل های بزرگ تأکید می شود و زمانی گردن یا پاها امتداد داده شده اند. برخی از این پیکره ها از مرمر سیاه ساخته شده اند و غالب آن ها، سوراخ هایی برای گذراندن نخ دارند و غالباً به خوبی صیقل داده شده اند. در مزین Mezin در اوکراین، جنوب روسیه، تعدادی از این پیکره ها، از الگوهای پیچاپیچ یا خط های مستقیم و عمود پوشیده شده بودند. (۳۹) شکل نمودار گونه این پیکره ها، به خوبی نشان می دهد، که برای رسیدن به مقصودی آیینی طراحی شده اند. نتیجه گیری پیکره های عصر پارینه سنگی، همانطور که دیدیم، در شرق و غرب اروپا یافت شده و اندازه اغلب آن ها، کوچک و چنانچه آن ها را به دقت بررسی کنیم، دارای ویژگی های مشترک هستند. با دقت در پیکره های عصر پارینه سنگی نوین، به برخی خصوصیات مشترک و عمومی آنها پی می بریم. به طور کلی، سبک پیکره های عصر پارینه سنگی، نسبتاً یکنواخت و یکسان است. سینه ها و شکم بزرگ، باسن و ران های پهن، از جمله مشخصات آن ها است. این نکته، نشان دهنده آن است، که توجه انسان نخستین معطوف به بخش هایی از اندام زن بوده، که به نحوی با زایندگی در ارتباط است. در همه تندیس های مؤنث، این بخش ها با اغراق و فوق العاده برجسته نمایش داده شده، اما سر، پا و دست در بوته اجمال و اختصار قرار گرفته اند. همانطور که دیدیم، بازوها، پاها و خطوط چهره به طور مختصر یا نامشخص و ناقص نشان داده شده اند. پیکره، خواه چاق و فربه ساخته شده باشد، خواه بلند و باریک، چه متعلق به شرق اروپا باشد، چه به غرب اروپا، تأکید سازنده بر سینه ها، شکم و کپل هاست. تأکید بر بخش هایی از اندام زن، که به نحوی با زایندگی و باروری در ارتباط است، نمی تواند از سوی انسان نخستین بطور اتفاقی صورت گرفته باشد. در بسیاری از پیکره های یافت شده، از ساختن سر و پای تندیس صرفنظر شده است. در اوکراین، در حد فاصل زمانی سولوتره ان و ماگدالنین، نه تنها پیکره زن سر و پا نداشته، بلکه نقاط مشخص پیکر او هم، توده گرد بدون خط های شاخص اندام ها بوده، که فقط بر آن مثلث زهاری برجسته ای می کنده اند. (٤٠) اغراق و گزافه در شکل های زنانه و تأکید بر بخشهای زایشی نشان می دهد که پیکره ها نمونه هایی از آیین باروری هستند. نکته مهم درباره پیکره های پارینه سنگی، تأکید بر عمومیت آن ها و ایده ای آغازین از نقش زن، به عنوان حامی خانواده و نمونه باروری است. این پیکره ها به وضوح فاقد مشخصه های فردی هستند، اما به نحو بارزی بر اندام های زنانه در آنها تأکید شده است. در پیکره لاسپگو، همانطور که دیدیم، به خاطر توجه سازندگان به باروری و تضمین زایش در انسان و طبیعت، پیکره از حالت طبیعی خارج شده، اغراق و تمثیل به اوج خود می رسد. در این پیکره، سینه ها، شکم، کپل و ران،ها با اغراق غیر طبیعی نشان داده شده اند. همین اغراق به خوبی نشان می دهد، که توجه انسان اولیه معطوف ایده باروری و زایش بوده و پیکره - و پیکره های شبیه به آن - با نشان دادن خصوصیت موجز و بنیادین زن، چون زاینده، مادر و هستی بخش، چکیده و جوهر باروری را به ما می نمایانند. پی نوشت ها ۱- اصطلاح «پارینه سنگی» به دوره زمانی، از حدود اواخر دوران پلئیستوسن تا دوازده هزار سال، پیش از میلاد اطلاق می شود و محققان این دوره طولانی را به ۳ دوره تقسیم می کنند: پارینه سنگی قدیم، میانه و جدید. دوره پارینه سنگی جدید یا متأخر، از حدود چهل هزار سال قبل تا دوازده هزار پیش از میلاد را شامل می شود. ساخت پیکره های مؤنث و نقاشی های دیواری غارها، مربوط به همین دوره اخیر است. ۲ - N.K. Sanders. Prehistoric art in Europe, Published by Penguin books. First published. 1968. P. 29 ۳- Sanders .p.28 همانجا ۴ - Sanders p.29... همانجا ۵ - Sanders. p. 28 ٦- میرچا الیاده. اسطوره، رؤیا، راز. ترجمه رؤيا منجم. تهران، انتشارات فکر روز چاپ دوم ۱۳۷۵ ص ۱۷۸ ۷- شهلا لاهیجی - مهرانگیز کا،ر شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ، تهران انتشارات روشنگران چاپ اول اسفند ۷۱ ص ٣٤ و ٣٥ ۸- آندره لوروا - گوران، دست آفریده های هنری و مذهب مردمان پارینه سنگی، ترجمه نورالدین فرهیخته، تهران، انتشارات پویش چاپ اول. ۱۳۵۷ ص ۷۰ ۹- Margaret Ehrenberg. Women in Prehistory. British Museum. London. 1989. P. 66-67 ۱۰ - شهلا لاهیجی - مهرانگیز کار، همان جا . ص ۳۷ ۱۱ - N. K. Sanders. 14 ۱۲- پیشین، ص ۳۸ ۱۳ - آندره لوروا - گوران، همان جا، ص ۹۵ ١٤ - Magdalenian سازندگان این فرهنگ در فرانسه و اکثراً ماهیگیر و شکارچی بودند و هنر نقاشی غارها را به وجود آوردند. ۱۵ - گوران همانجا ص ٩٥ - ٩٤ ١٦ - گراوتین ها عده ای بودند، که چادرهای خود را در جلگه های روسیه جنوبی و اروپای مرکزی، سر راه گله های حیوانات برپا می کردند. سولوتره ان دوره فرهنگی پس از اورینیاکی و ماقبل ماگدالنی و هم زمان با استقرار آب و هوای قطبی است. ۱۷ - گل اخرای قرمز، در دورانی طولانی از دوره ماقبل تاریخ، در عهد پارینه سنگی و نوسنگی مورد استفاده فراوان داشت. در بسیاری از تدفین bها جسد مرده را با این رنگ می پوشاندند. ۱۸- N. K. Sanders .. 19. همانجا ۱۹ سلت ها از نژاد هند و اروپایی بودند که در انگلیس و اسپانیا و ... پراکنده شده اند. ۲۰ - شاخ فراوانی Cornucopia جسم قیف مانندی است؛ لبریز از میوه گل و غله، که نماد فراوانی و برکت بوده؛ در اساطیر یونان، این شاخ، شاخ بزی است، که زئوس از آن شیر مکیده است. ۲۱ - Sanders 30 . همان جا، P.30 ۲۲- Sanders 14 . همان جا، P.14 ۲۳- Sanders. 30. همان جا، P.30 ۲۴ - Sanders 14. همان جا، P.14 ۲۵- Luis Pericot/ John Garcia Galloway/ Andreas Lommel. Prehistoric and Primitive art." The art of the Hunting Peoples of Paleolithic Europe. Portable objects". Thomes and Hudson. London. 1969. P. 13 ۲۶ - 15.P پیشین ۲۷ - Luis Pericot. همان P.14 ۲۸- N. K. Sanders. . همان جا P.16 ۲۹ - ش لاهیجی، م. کار، همان جا، ص ٣٤ ۳۰- Margaret Ehrenberg همان جا . p. 68 ۳۱-N. K. Sanders . همانجا P.9 ۳۲- Luis Pericot .. همان جا. P.15 ۳۳- پیشین p. 16 ۳۴ - Sanders 12. همان جا. P.12 ۳۵ – لپ ها شماری از مردم مغول هستند، که در ناحیه شمال اروپا، شامل بخش هایی از نروژ سوئد فنلاند و ... زندگی می کنند. ٣٦ - هستیا، ربه النوع آتشگاه Foyer و تجسم آن و نخستین دختر کرونوس و رنا و خواهر زئوس و هرا می باشد. وی برخلاف سایر خدایان، که به دنیا آمد و شد داشتند، بر فراز المپ ساکن و ثابت بود و همان طور، که آتشگاه خانگی، مرکز مذهبی هر خانه ای بود، هستیا هم، مرکز مذهبی مقر خدایان محسوب می شد. وی در حقیقت یک عنصر مجرد و معنوی بود و به عنوان خدای مخصوصی معرفی نمی شد. (پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمه احمد بهمنش. ص ٤٢١) ۳۷ - پرومته، که بنا به اسطوره های یونان، آفریدگار انسان،های اولیه است، خیر خواه بشر بود. او آتش را از خدایان ربود و در اختیار انسان قرار داد. ۳۸ - N. K. Sanders همانجا . p. 29. ۳۹- همانجا P.19, 13 ٤٠ - آندره لوروا - گوران . همانجا. ص ٩٤ منابع: ۱ - الیاده میرچا، اسطوره، رؤیا، راز. رؤيا منجم، تهران، انتشارات فکر، روز چاپ دوم ۱۳۷۵ ۲- گوران، آندره لوروا، دست افریده های هنری و مذهب مردمان پارینه سنگی، نورالدین فرهیخته، تهران، انتشارات پویش، چاپ اول. ١٣٥٧. ۳- لاهیجی شهلا - کار مهرانگیز، شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ، تهران، انتشارات روشنگران، چاپ اول ۱۳۷۱ ۴ - Ehrenberg, Margaret. Women in Prehistory. British Museum Publications. London. 1989. ۵-Pericot, Luis/ Galloway, Garcia John/ Lommel, Andreas. Prehistoric and Primitive art. Thomes and Hudson. London. 1969 ۶- Sanders, N. K. Prehistoric art in Europe. Penguin books. 1968
|
© Copyright Caroun.com. All rights reserved.