|
Thread Coil Maze Of Mind
Azin Rad
Tehran, Iran, 2007
|
In the twenty first century we are facing some crisis, like shortage of water, pollution, poverty, hunger, war etc in the word. Though living in worldly village negotiations we become lonelier day by day. Technology is breath taking, we leave everything to computers so, and human relations fade away day by day. The last generation dose not wants to leave room to the young ones and the young are becoming refractory and unruly. Faith, spirituality divinity and unity became an old story, some profiteers charging enormously, try to impose and teach us spirituality.
The meaning of equality and brotherhood should be found in ancient literature. In the gray city of “Tehran” there is no sound of laughter, mornings are spent in traffic, and for a leisurely hour at might we have to run the whole day. We do not see happiness in face, there is only amenity between people.
Beautiful sweet talks are forgotten. No one dreams sweet dreams! There are no responds to your greeting and smiles; no one worries about anybody else. You have to think about charge before you ask for some help, in this chaos we use each other as a ladder, which we break after using it before someone else would use it.
We keep all these in our minds but there is no time to be wasted, no opportunity, we must run. Problems are forming in our brains like threads woven and twisted in knots together, the more we search for a starting point (less we find). The more it moves and twisted, I should do something before the chaos spreads, I took my camera and in my small studio which consists of a dinning table and a few white and yellow electric bulbs, want to deal with the knots.
Colored rug threads, I put the threads in water and then in to the freezer, it froze, maybe the time to open the knots, it needed speed to act before the ice melted from the warmth of the bulbs. I knew that to open some knots of mind, time was not enough, the knots were melting, so I used starch, the threads were soaking in the starch. These photos I took against the light white and yellow gave a special beauty to the threads. In some frames I put the threads in a parallel position to prove that our reason needs to be dissolved.
In the end it was becoming a frustration I had to shut some threads without ice or starch, so I use the maze light, I stuck the knots on Calk and the Calk on the window glass, with a few small cuts on. I drew out some of the threads and knots out, and then I closed the Frame so that nothing of the window and the Calk could be seen. It looked romantically pretty, the threads behind the Calk did not looked sharp. And the threads over the Calk were so sharp, so that every stuff of the threads could be seen.
In the end using four square frames I finished my work every frame a knot and some threads. As we use our brains in these positions, and as we separate the political financial, social difficulties, the frame and cliché are one. The knots are different. I called the collection? Thread coil Maze of Mind? May we found the way to open the knots?
|
كلاف سر در گم انديشه
آذين راد
تهران، ایران، ۲۰۰۷
|
در قرن بيست و يكم هستيم . با بحران آب رو بروييم مشكلات و بيماريها روز به روز بيشتر ميشوند. فقر، گرسنگي، جنگ و نا امني در سرتاسر دنيا رخ مينمايد . با اينكه در دهكده جهاني زندگي ميكنيم روز به روز تنها تر ميشويم. سرعت پيشرفت تكنولوژي نفسمان را بند مياورد .كارها را به كامپيوتر سپرديم و فقط مديريت ميكنيم. ارتباطات انساني روز به روز كمتر ميشود و رقابتها حالت جهاني به خود گرفتهاند . نسل گذشته حاضر نيست جا را براي نسلجديد باز كند . نسل جديد، سركش و نافرمان در راه مبارزه با نسلهاي قبلي است . ايمان، الوهيت ، معنويت ، وحدانيت شبيه افسانههاي قديمي شدند. عدهاي سودجو را ميبيني كه با گرفتن هزينههاي سرسام آور ميخواهند به تو معنويت آموزش دهند. معناي برابري و برادري را در ادبيات كهن بايد جستجو كرد.
در شهر خاكستري ما " تهران" ديگر صداي خنده نميشنويم . صبحها در ترافيك وقت ميگذرانيم و براي يك ساعت آرامش در شب، تمام روز را ميدويم. در چهرهها رنگي از شادي نميبينيم. همه با هم دشمن شدند. هر جا قدم ميگذاري جز انرژي منفي چيزي نثارت نميشود. بحثهاي قشنگ فراموش شدند. ديگر كسي رويا نميبيند . كسي پاسخي به سلام و لبخندت نميدهد. . هيچكس به فكر ديگري نيست . قبل از آنكه كمكي از كسي بخواهي بايد به فكر هزينهاش باشي. در اين جنجال بيپايان از همديگر به جاي نردبان استفاده ميكنيم و بعد از رد شدن از هر پله ، آنچنان خردش ميكنيم كه كس ديگر نتواند از آن استفاده كند .
در اين بين مشكلاتي را در صندوق ذهن نگاه داشتيم تا سر فرصت، به آنها برسيم شايد بتوانيم حلشان كنيم . اما كدامين فرصت ؟ لحظهاي درنگ كافي است تا فرسنگها از دانش جهاني عقب مانيم. وقتي براي بررسي و حل مشكلات برايمان نمانده . مجالي نيست، بايد دويد .
مشكلات همچون گرههايي تو در تو و سر در گم در مغزمان پيچيده و باز كردن هر گره، ملزم به باز شدن ساير گرههاست . هر قسمت از اين كلاف را بگيريم تا بلكه سر نخي به دنبالش باشد باعث گرههاي بيشتر ميشود.
گرههاي خودم و ديگران آنچنان مشغولم كردند كه ديگر توان نگهداري شان را نداشتم . بايد تخليه ميشد. قبل از اينكه به جمع ساير گرهها بپيوندد.
دوربين به دست گرفتم و در استوديوي كوچكي به اندازه يك ميز نهارخوري ، با چند لامپ سفيد و زرد به سراغ گرهها رفتم . گرههاي رنگي از نخهاي قالي ... نخها را در هم تابيدم و گره زدم و درون آب ، در فريزر گذاشتم . آب يخ زد و اطراف نخ ها را گرفت . شايد، نمادي از زمان لازم براي باز كردن گرهها . سرعت لازم بود، تا بتوانم قبل از آب شدن يخها در اثر حرارت لامپها تنظيم لازم را انجام دهم. ميدانستم كه براي گشودن برخي گرهها در ذهن گذشت زمان كافي نيست . گرهها مدتهاست كه ماندهاند و ما سيدند. پس از نشاسته استفاده كردم . نخها درون نشاسته غوطه ميخوردند و ميماسيدند. اين سري عكسها را ضد نور گرفتم. سفيد مايل به زرد نشاسته جلوه بيشتر و زيباتري به نخها ميداد. در برخي فريمها نخها را آنچنان كشيده و موازي قراردادم كه نشان دهم منطقهامان هم، نياز به حل و فصل دارند .
در پايان مجموعه عكسها خيلي نا اميد كننده بودند. بايد گرههايي را بدون يخ زدن و ماسيدن هم ثبت ميكردم. پس از تكنيك ميز نور استفاده كردم. گرهها را پشت كالك و كالك را روي شيشه پنجره چسباندم . با چند برش كوچك روي كالك قسمتي از نخها و گرهها را بيرون كشيدم . كادر را آنچنان بستم كه هيچنشاني از پنجره و كادر كالك در عكسها نباشد. حالت رويايي قشنگي پيدا كردند . نخهايي كه پشت كالك باقيمانده بودند به نظر فلو ميآيند و نخهاي رويي آنچنان شارپ هستند كه تك تك پرزهايشان هم ديده ميشود.
براي اجراي نهايي از كادر هاي مربع با تقسيمات چهارگانه استفاده كردم، در هر كادر گرهاي و نخي .
همانطور كه مغزهامان را كليشه بندي كرديم و بنا بر معضلات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... مشكلات را طبقه بندي ميكنيم، كليشه و كادر يكي است . گرهها متفاوتند.
نام مجموعه را " كلاف سر در گم انديشه گذاشتم" . باشد مجالي بيابيم براي بازكردن گرهها.