|
|
Photography, in its turn, can be considered the pictorial and external world of the artist. This is what compels the artist to endow a new order to the fragments of the dominant and general order of his/her surroundings. Therefore, writing about the process in which the photographer-artist eternalizes a specific moment seems a very difficult task. But one may be able to leave to the words the dominant spirit and the absent truth of images and that hidden power—which turns to a pleasurable aspect the composition of light, and color and form and content—by referring to one’s self. Certainly, that pure picture is based on its open and pure presentation in front of the audience’s eyes; the rest are embellishments or accessories which the convention of “location” of the integration of the images and the audience demands.
In the simplest, and at the same time, the profoundest definition, photography can be determined as the immortalization of a swiftly flying moment. It is the reality which is built or, in other words, a presence whose absence—or say whose death—of elements is eternally represented. In a more personal or honest sense, it may be confirmed that photography is a simple playing game with the camera. In the midst of the mire of words and drowning in the pitfall of apocryphal pictures, photography is a secluded corner of childhood: it is a pleasurable silence and a silent pleasure, a kind of spite and a sort of movement against the linear events of life. It is a vacant space to be filled out; it is a blank palette for painting; it is a look at specific to the general and a glimpse at the minute to the whole. It is the novel and plain union of fragments, which are lost in the crowd, in a framework. These pieces distance from their true identity and are redefined. To this feast of association and new identification, the audience and spectators are invited, eye in eye. This is the process, whose absence in the present tragically industrialized world and era is probably the mystery of fragmentation and disintegration of mankind.
But what does the photographer do with the pictures? Or, in other words, what does the camera do to the photographer?! Is the camera a mechanical eye, which sees, under the command of the photographer, whatever the photographer’s eye is unable to perceive? Is the photographer after an escaping truth, which even for a moment, can be trapped or captured and then the photographer could explore its layers, find something, or fail to discover anything; then start hunting again? Is the camera supposed to mercilessly invade the reality and analyze all its elements into lines, black and white light, color and...? And does the camera mysteriously dance in the feast of dancing colors and shades?
The game continues and only the definitions are replaced. What is important is an empty corner void of any temporal and spatial generality for referring to the self; it is an open and intimate conversation with these mysterious fragments of internal reflection.
My pictures sometimes turn into poetry,
My poems convert to painting
With the moderate music of the wind and
The dance of the color,
So that I frame the moments and
Write the footprints of the light
In the shades of the afternoon.
Mina Iranpour was born in 1963 in the city of Isfahan. She has been fond of photography since her childhood; she used to buy a camera with her first saving and started to shoot pictures from any subject.
She started photography in 2009. She is usually a travel-photographer, the travels she has taken to different places in Iran or to Europe.
She lived with this love for photography, until the nostalgia of this memory re-motivated her later, to have a more serious look at photography.
Her success in photography became a turning point in her life: she has attended in ten Caroun club’s group exhibitions. Currently, her individual exhibition is in progress at Caroun gallery. This exhibition is free of charge for all the visitors; she is the first prize winner of last year contest of Caroun photo club.
|
|
عکاسی به نوبه خود می تواندترجمان تصویری و بیرونی دنیای هنرمند تلقی شود . آنچه که عکاس را وا می دارد تا نظم جدیدی را به تکه پاره های نظم حاکم و کلی طبیعی اطراف خود بدهد . از همین روی نوشتن در مورد پروسه ای که هنرمند عکاس لحظه ای خاص را زندگی جاودانه می بخشد ، دشوار می نماید . اما شاید بتوان با ارجاع به خود ، روح حاکم و حقیقت غایب تصاویر ، و آن نیروی پنهانی که نوعی خاص از ترکیب بندی نور و رنگ و فرم و محتوی را خوشایند می پندارد را به کلمات واگذار کرد . صد البته که خلوص تصویر در صف آرایی بی پرده گرده و نابش مقابل چشمان مخاطب است و مابقی حکم تزئینات و یا مخلفاتی ا ست که عرف " مکان " گردهمایی تصاویر و مخاطبشان طلب می کند .
در ساده ترین و در عین حال عمیق ترین تعریف می توان عکاسی را جاودانگی ابدی لحظه ای فرّار قلمداد کرد . واقعیتی که ساخته می شود و به بیان دیگر حضوری که غیبت – بخوانید مرگ – عناصرش را تا ابد نماینگی می کند . بارویکردی شخصی تر و صادقانه تر شاید بتوان گفت عکاسی نوعی بازی ساده با دوربین است . در میان باتلاق کلمات و استغراق در گودال تصاویر دروغین عکاسی یک گوشه دنج کودکیست . یک سکوت لذت بخش و یک لذت ساکت نوعی لجبازی و حرکت بر خلاف زمان خطی وقایع زندگی . یک فضای خالی برای پر کردن و یا یک بوم سفید برای نقاشی . نگاهی از خرد به کلان و یا از جزء به کل . تکه هایی که در شلوغی ها گم شده اند و در یک قاب به همنشینی ساده و جدید می رسند . از هویتشان فاصله می گیرند و دوباره تعریف می شوند. در ضیافت این همنشینی تماشاگر نیز دعوت است . چشم در چشم، چیزی که شاید کمبود آن در روزگارصنعت زده کنونی ، راز تکه پاره گی و زوال انسان است .
و اما عکاس با دوربین چه می کند و یا به بیان دیگر دوربین با عکاس چه می کند ؟! آیا دوربین چشمیست مکانیکی که تحت فرمان عکاس می بیند، هر آنچه را که چشم عکاس از دیدنش عاجز است ؟ آیا عکاس به دنبال حقیقت فراریست، که تا برای لحظه ای هم که شده آن را به دام اندازد ، لایه لایه های آن را بکاود ، چیزی نیابد یا بیابد ، و دوباره به شکار برود؟ آیا دوربین قرار است با تهاجم بی رحمانه به واقعیت همه عناصر آن را به خط و نور سیاه و سفید و رنگ و ... تجزیه کند ؟ و آیا دوربین در جشن رقص رنگ ها و سایه ها، مرموزانه به پایکوبی می ایستد؟
بازی ادامه دارد و تنها تعاریف جایشان را باهم عوض می کنند. آنچه مهم است گوشه ایست خالی از هر کلیت زمانی و مکانی برای نوعی رجعت به خود و صحبتی صریح و خودمانی با این تکه پاره های مرموز انعکاس درونی .
عکس هایم گاهی شعر می شوند
شعرهایم گاه نقاشی
با موسیقی ملایم باد و
رقص رنگ
تا قاب بگیرم لحظه ها را و
بنویسم رد و پای نور را
در سایه های عصر
مینا ایرانپور در سال 1342 در شهر اصفهان بدنیا آمد او از کودکی به عکاسی علاقه داشت. مینا با اولین پس اندازش دوربینی خریده و از هر موضوعی عکاسی می کرد.
عکاسی را به طور جدی از سال 1388 شروع کرد او بیشتر عکاس سفر است سفرهایی که معمولاً به نقاط مختلف ایران یا اروپا داشته است.
این علاقه از کودکی با او بوده تا دوباره نوستالژی این خاطره در چند سال پیش انگیزۀ دوباره ای شد برای نگاه جدی تر به عکس و عکاسی. او با مسعود سهیلی و سایت کلوب عکس کارون آشنا شد و به عضویت آن کلوب درآمد و در ششمین مسابقه سالیانۀ کلوپ عکس کارون در سال ۲۰۱۲ در ونکور کانادا شرکت کرده و برندۀ مدال طلای انجمن عکاسان کانادا شد.
و این موفقیت نقطه عطفی در زندگی او شد تا کنون در ده نمایشگاه گروهی کلوپ کارون شرکت کرده است و هم اکنون نمایشگاه انفرادی اش در گالری کارون بر پاست. این نمایشگاه رایگان و جایزه برندهٔ اول مسابقهٔ سال گذشتهٔ کلوب عکس کارون است.
نمایشگاه مینا ایرانپور در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳
نمایشگاه گروهی زمستان ۲۰۱۲، گالری کارون ، دو هفتهٔ اول ۲۰۱۲، ونکوور، کانادا
نمایشگاه گروهی عکس سالیانه کلوب عکس کارون ۲۰۱۲، گالری کارون، دو هفتهٔ دوم ۲۰۱۲، ونکوور
نمایشگاه گروهی اول زمستان ۲۰۱۳، گالری کارون، فوریه ۲۰۱۳، ونکوور، کانادا
فستیوال کرال، آوریل ۲۰۱۳، نورت ونکوور، کانادا
نمایشگاه گروهی عکس، مرکز فرهنگی هنری ریچموند، آوریل ۲۰۱۳، ریچموند بی سی، کانادا
نمایشگاه گروهی، مرکز فرهنگی هنری پورت مودی، می ۲۰۱۳، پورت مودی، بی سی، کانادا
نمایشگاه گروهی بهار، گالری کارون، می ۲۰۱۳، ونکوور، کانادا
نمایشگاه گروهی عکسهای اعضای کلوب عکس کارون، شرکت داده شده در مسابقات انجمن عکاسان کانادا، گالری کارون، ژوئن ۲۰۱۳، ونکوور، کانادا
نمایشگاه انفرادی عکس "تجربههای شخصی من"، گالری کارون، آگوست ۲۰۱۳، ونکوور، کانادا
نمایشگاه گروهی عکس سالیانه کلوب عکس کارون ۲۰۱۲، گالری کارون، ۲ هفتهٔ دوم ۲۰۱۲، ونکوور
نمایشگاه گروهی عکس سالیانه کلوب عکس کارون ۲۰۱۳، گالری کارون، ۲ هفتهٔ دوم ۲۰۱۳، ونکوور